چکیده
برخی محققین غربی ادعا کردهاند که قوانین اسلامی فقط در ادوار بسیار دور اجرا میشدند و در عصر حاضر قابلیت اجرا را ندارند. به علاوه، مدعیاند که تمدن اسلامی، چیزی جز عقب افتادگی و جهالت نیست و این تمدن با شمشیر و اشغالگریهای گروهی راهزن که بر سر یک کلمه متحد شدهاند گسترش یافته است. این که مسلمانان سعی داشتهاند که تمام جهان را فتح کنند و آن را تبدیل به یک امپراتوری کنند که در آن فقه و احکام اسلامی به صورت سختگیرانه و جدی بر سر مردم اجرا شوند. (۲)
در پاسخ به این محققین، گروهی دیگر از پژوهشگران غربی به قلمفرسایی درباره تمدن اسلامی پرداختهاند. آنها بررسی کردهاند که چگونه اسلام با پیشرفت علم همچنان مورد تأیید و توصیف قرار گرفته است تا اینکه تبدیل به یک دین منحصر به فرد شده است و با ترکیب مفهوم عقل و روح توانسته است از دیگر ادیان متفاوت گردد. آنها تصریح کردهاند که این اسلام بوده است که جهان مدرن امروز را به وجود آورده است، همان طور که گراهام مینویسد:
«چگونه اسلام دنیای جدید را خلق نمود» و انگیزه رنسانس را به اروپا و ملل غربی داد. مسلمانان بر این باورند که الله وعده حتمی پیروزی داده است و با این وعده به مسلمانانی که توان خود را در خدمت اسلام قرار دادهاند تا این پیام اسلام استمرار یابد نیرو بخشیده است و به همین دلیل این دین ظفرمند همچنان در پهنای جهان به حیات خود ادامه میدهد. این محققان مانند گراهام، غرب را دعوت به اعتراف میکنند که بگویند “وقت آن رسیده که به یادآوردن بر فراموشی غلبه کند. همان اندازه که مصریان و یونانیها نزد غرب اهمیت دارند اسلام نیز برای غرب مهم است. در جریان نگارش تاریخ جدید است که ما بالاخره از ذهن خود خواهیم زدود که چه چیز ما را از هم جدا انداخته است و از نو خواهیم آموخت که ما به عنوان فرزندان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و ارسطو چه اشتراکتی داریم. (۳)
همان طور که میدانیم هر تمدنی در بستر تاریخ راه و مسیر خاص خود را دارد. تمدن اسلامی از ابتدا به روشنی با هدف قراردادن نیازهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بشر قادر به کمک کردن به او در رسیدن به پیشرفت واقعی بوده است. از این رو این تمدن با چالشهایی رو به رو شد از قبیل رویارویی با اندیشه استعمارگری که منجر به ایجاد تفرقه و اختلاف میان کشورهای مسلمان گردید.
علی رغم تمامی این چالشها ما شاهد یک مدل از بیداری اسلامی مانند انقلاب اسلامی ایران بودیم که به مراتب بالایی در پیشرفت علمی رسیده است و برای دیگر جریانهای بیداری اسلامی منطقه معیار و الگو به حساب میآید.
در میان کشورهای اسلامی بعد از سه دهه، بیداری اسلامی آغاز به درخشیدن نموده است اما در این میان نظام امپریالیست غرب شروع به ایجاد مانع بر سر راه شکوفایی دوباره اسلام کردند، همانگونه که قبلاً مانع شکوفایی اسلام شدند، و در همین راستا به خلق فرقه جدیدی به نام وهابیت دست زدند. فرقه وهابیت در آموزههای خود به سلفیگری و بازگشت به گذشته دعوت میکند و دیگر ادیان و مذاهب را رد میکند که این امر آن را تبدیل به یک جریان تکفیری میکند. این جریان اسلام را به خطر میاندازد چون اسلام در نگاه جهانیان، دینِ ترور جلوه میدهد.
آیا ممکن است این جریان وهابی تکفیری به هدف غایی خود برسد و یا این که متفکران و عالمان مسلمان میتوانند اسلام را نجات دهند؟
در این نوشته میکوشیم با بررسی بیطرفانه موضوع در تحلیل خود به حقانیت برسیم.
مقدمه:
برخی از صاحبنظران معتقدند که تمدن اسلامی فقط مربوط به نحوهی خوراک و پوشاک و عادتهای مردم در حدود صدسال قبل است و در عصر حاضر، به دلیل تغییرات و تفاوتهای زمانی و مکانی مداوم، مردم نمیتوانند از این رسوم سودی ببرند. آنها هم چنین بر این باورند که قوانین و احکام اسلامی که در اعصار بسیار دور اجرا میشدند در این روزگار، قابل اجرا نیست. بنابراین آنها معتقدند که تمدن اسلامی تمدن عقبافتادگی و جهالت است.
این محققان و صاحبنظران تحت تأثیر نظر غرب راجع به اسلام هستند که تمدن اسلام با شمشیر و اشغالگریهای مسلمانان ساخته شده است. آنها ادعا میکنند که گروهی راهزن بر یک کلمه متحد شدند و تلاش کردند که جهان را فتح کنند تا فقه اسلامی را به طور سختگیرانهای اجرا کنند.
درست است که تمدن اسلامی در جزیرة العرب در عصر رواج قوانین قبیلهای که از دیگر قوانین معاصر خود زمختتر و سختگیرتر بودند ظهور کرده است. این قوانین قبیلهای خصوصیات منفی زیادی داشتند مانند بردهداری، ظلم به زنان، زنانی که نازلتر از مردان به حساب میآمدند تا آن حدی که نوزادان دختر زنده به گور میشدند. علاوه بر این، قبایل به خاطر تاراج یکدیگر جنگ به راه میانداختند. اما بعد از ظهور اسلام که تئوری خاص خود را داشت، تمامی تفکرات موجود شکست خورد و از قبیلههای مجزا یک تمدن بشری بنا نهاده شد. تمدنی که سرزمینهای اسلامی از قبیل کوفه بغداد و اندلس را مزکز علم و دانش در میان دیگر کشورها قرار داد. (۴)
از خصوصیات تمدن اسلامی، علمی و چندبعدی بودن آن است که باعث شد با ترکیب عقل و روح از ادیان قبل متمایز شود و تبدیل به دینی منحصر به فرد گردد. اسلام با دعوت بشر به تفکر و کسب دانش که یک فریضه برای هر زن و مرد مسلمان است و دلیل پیشرفت جامعه بشری است ثابت کرد که یک دین جهانی است. اسلام، دانشمندان و علما را ارج مینهد و آنان را وارثان پیامبران میداند. از ویژگیهای تمدن اسلامی استاندارد سازی و تنوعپذیری قومی در هنر، علوم تجربی و معماری است. البته مادامی که با ضوابط و قوانین اسلام منافاتی نداشته باشند.
دوره شکوفایی اسلام یکی از اصلیترین جهشهای تمدنی بشر به حساب میآید که منبع زندگی شهری است و کم کم به تمام جهان گسترش یافت. بنابراین تمدن اسلامی نخستین گام در بنا نهادن جامعهای با فرهنگ شهری است که در آن همه میتوانند زندگی مشترک مسالمتآمیز داشته باشند. علوم تجربی ایجاد شده در اسلام بعدها جهان غرب را از تاریکی قرون وسطی به عصر پیشرفت بعد از جنگهای جهانی اول و دوم رساند.
به سبب گسترش اسلام و ظهور تمدن اسلامی، عدهای کوشیدند که این تمدن را از بین ببرند. اما با وعده پیروزی خداوند هرکس، خود را در راه ادامه دادن پیام اسلام وقف کند، نیرو و توان زیادی به مسلمان داده است. اسلام در جهان گسترش یافته است همانطور که خداوند در قرآن فرموده است:
“آنها میخواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند اما خداوند جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند هرچند کافران ناخشنود باشند. او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر دیگر ادیان غالب کند هرچند مشرکان کراهت داشته باشند. (۵)”
نقش اسلام در به وجودآوردن جهان مدرن:
مارک گراهام محقق آمریکایی در کتابش تحت عنوان اسلام چگونه جهان مدرن را خلق کرد و با درنظر داشتن یک رابطه منطقی میان تمدن اسلامی و رنسانس اروپا ثابت نموده است که تمدن اسلامی زمینه را برای متولد شدن رنسانس مدرن اروپا فراهم آورده است. او بر نقش اسلام بر روی علوم مختلف و عرصههای ادبی، فنی و علمی از قبیل شعر، فلسفه، مکانیک، ریاضیات و پزشکی تأکید کرده است. به گفتهی او:
“مسلمانان بودند که کتابها و دانش یونانی را نجات دادند در حالی که مسیحیان آنها را میسوزاندند، این مسلمانان بودند که این کتابها را ترجمه و آنها را به بحث و نقد و مباحثه گذاشتند و بر اساس نظام خود آنها را پرورش دادند. مسلمانان به مسیحیان غربی علوم تجربی، طب، موسیقی، غذا، لباس، شعر، فلسفه و ریاضیات اعطا کردند. آنها کسانی هستند که اروپا را از عهد تاریک قرون وسطی به دوران روشن روشنفکری کشاندند. (۶)”
این همان مطلبی است که پروفسور اکبر احمد مورد تأکید قرار میدهد و درباره کتاب وی میگوید که گراهام معتقد است که این یک راز وحشتناک است که افسانه رنسانس سعی در پنهان کردن امدادهای اسلام به غرب دارد.
بعدها نگرانی غرب از اسلام آغاز شد؛ مخصوصاً وقتی شاهد رشد بیداری اسلامی در جهان شد، به همین دلیل ما شاهد ظهور مفاهیم جدید علیه اسلام در رسانهها هستیم. به عنوان بخشی از تبلیغات گسترده خود، غرب سعی میکند که اسلام را به حاشیه براند و آن را متهم کند که یک دین خطرناک برای بشریت است. از همه مهمتر این که امروزه اسلام، مظهر تندروی و افراطیگری واقع شده است و با مرتبط کردن اسلام با تروریسم میخواهند آن را از مفاهیم تمدن و ارزشهای انسانی دور سازند.
چگونه میتوانیم مسیر تاریخی یک تمدن را بشناسیم؟
برای شناختن نحوهی جابه جایی مسیرهای تمدنها و طراحی یک چارچوب جامع از حافظه یک ملت ما باید اولاً تئوری چالش و پاسخ و نحوهی حرکت دادن ملتها به سوی تمدن سازی را بشناسیم.
منظور ما از چالش، روبه رو شدن با شرایط سخت در راه ساختن تمدن است. آرنولد توئن بی این نظریه را مطرح نمود و بیان کرد که شرایط دشواری که انسان را از تمدن سازی بازمیدارد شرایط طبیعی و یا شرایط انسانی هستند. (۸)
چالشهایی که ملتها با آن مواجه میشوند دلیل رنسانس آن ملتهاست، و چون مهاجرت مردم، کشف زندگیهایی جدید هرگز در طول تاریخ توقف نداشته است، علی رغم محدود بودن انرژیهای انسانی، میل به روبرو شدن با چالشها ادامهدار است.
هرچند این چالشها در مسیر تمدن بشری از قبیل چالشهای روانی، فکری، سیستمی و فیزیکی بزرگ باشند باز هم ملل مختلف مانند چین، هند و ایران توانستهاند با پشت سرگذاشتن این موانع موفق به ایجاد تمدن شوند. اگر ما به مطالعهی یکی از این مدلها بپردازیم خواهیم دانست که پیشرفت هر ملتی به سوی متمدن شدن، غیرممکن نیست اگر اراده به این کار موجود باشد. و این قاعده راجع به همه تمدنها و از جمله اسلام صادق است.
موقعیت ملت اسلام در مقابل چالشهای معاصر در بیداری اسلامی:
چالشهایی اصلی که ملت اسلامی امروزه درگیر آنهاست را میتوان در سه چالش خلاصه کرد:
۱٫ چالشِ شناختی: عقبافتادگی امت اسلامی در علم و تولید.
۲٫ استعمار و استعمارگری: دو طرف یک سکه و یا علت و معلول هستند و این سبب بیماری یک ملت است. اما برتری استعمار بعد از انقلاب صنعتی مشخص شد و تأثیر عظیم آن بر زندگی اروپایی و ارثیه قدرتهای بالقوه و قدرتهای مخرب، که در گذر زمان تعادل قدرت به نفع غرب تغییر کرد و سنگینی رنسانس را تشدید نمود. این عامل همچنین غرب را قادر ساخت تا مداخله زود هنگام علیه کشورهای مخالف که با استفاده از قطع درگیری سیاسی و اقتصادی میخواهند از ملزومات استعمار به دور باشند، داشته باشند.
۳٫ تفرقه و اختلاف: زمانی که اتحاد یک ملت برچیده و به کشورهای ضعیف و جدا از هم تبدیل شود، این ملت مورد تهدید واقع شده و نمیتواند با چالشهای مذکور رودررو شود.
۴٫ خطر جریان تکفیری قبل از جنگ جهانی اول همراه با حضور «لورنس» در شبه جزیره شروع شد، وقتی که او رابطه مستحکمی با قبایل عرب از جمله شریف حسین و پسر او فیصل ایجاد کرد و بعدها به قبیله سعودی کمک کرد که کشور وهابی خود را بنا نهند. عمق این خطر با توجه به رابطه عمیق ایجاد شده بین «لورنس» و قبایل حجازی ملموس بود. این موفقیت وی او را مورد اعتماد لندن قرار داد.
فرمانده کل قوای جدید نیروهای اعزامی مصری در آن زمان، ژنرال سر ادموند الن بای، با این استراتژی موافقت کرد و بعد از جنگ گفت: من به او اختیار تام دادهام، همکاری او توأم فداکاری بود و من هرگز چیزی جز تحسین برای کارهای او که البته در تمامی مراحل مبارزات ارزشمند بودند، نداشتهام. او محرک اصلی نهضت عربها بود و زبان آنها رفتارشان و خلقیاتشان را میدانست. (۹)
اکنون «لورنس» به عنوان مشاور فیصل و شخصی که تأیید الن بای را به همراه دارد، دارای جایگاه قدرتمندی است. کاری که لورنس در شبه جزیره انجام داد این بود که دکترین وهابیت را که توسط عبدالوهاب ایجاد شده بود و بعداً خط فکری اصلی خانواده سعودی شد، را ادامه دهد. البته این کار با حمایت قدرت بریتانیا در زمان عثمانیها انجام گرفت.
دکترین وهابیت به صراحت هرگونه زیارت قبر پیامبر اسلام را در مدینه و دیگر مزارها ممنوع کرد و این منع، باعث تخریب خانههای قدیمی پیامبر و اهل بیتش در حجاز شد.
تفاوت بین نگرش هواداران غرب و وهابیت
تفاوتهای عمیق و تاریخی میان اسلام و غرب وجود دارد. سرزمینها و آب و هوای متفاوت، حیطه فکری متفاوتی را به وجود آورده است. چون تفکر تحت تأثیر عوامل جغرافیایی است. همچنین این دو در نحوهی اداره امور و رهبری متفاوتند. ما از این تفاوت متوجه میشویم که تاریخدانان غربی برای تمایز میان ادوار مختلف از سه نکته استفاده میکنند:
– اول اختراع چاپ:
تاریخدانان غربی اختراع صنعت چاپ را واقعهی بسیار مهم و خط تمایزی بین دو دوره تاریخی قبل از تاریخ و تاریخ باستان به شمار میآورند، همین اختراع، نشانگر شروع دوره تدین و تاریخنگاری است و به بشر این اجازه را میدهد تا وقایع دوران باستان و برپا ساختن و سقوط تمدنها و دیگر اتفاقات مهم که در تاریخ تکاملی بشر مؤثر بودند را ثبت کند.
– دوم سقوط روم باستان در ۴۷۶ قبل از میلاد:
مورخان، سقوط روم توسط قبایل بربر ژرمنها را یکی از وقایع مهم تأثیرگذار در حیات بشر تلقی کردهاند. این واقعه، جداکنندهی دو دورهی تاریخ باستان و تاریخ میانه میباشد.
در اینباره ما باید به چند نکته توجه کنیم:
– اروپاییان از منظر خود به جهان مینگرند و بر اساس این باور که حوادث تاریخ اروپا مهمترین حوادث تاریخ جهان هستند با مردم جهان تعامل برقرار میکنند، ولی باید در نظر داشت که شاید سقوط روم اتفاق تأثیرگذاری در تاریخ غرب داشته است، ولی این ضرورتاً بدان معنا نیست که این واقعه در جریان تمام تاریخ بشری تأثیرگذار بوده باشد؛ خصوصاً وقتی تاریخ بشر دوران طلایی هندوستان را به خود دیده است که منشأ شادی، ثروتمندی، امنیت و آرامش، آبادانی شهرها و بیمارستانها و دیگر ارگانهای خیریه در سراسر کشور و نیز کاخهای مجلّل وجود دانشگاهها و دانشآموزان و معابد در آنها بوده است. پس مشاهده میشود که این تأثیر شامل هند باستان نشده است.
– مورخان اروپایی سقوط روم را به دست سخنان پرهیبت ژرمنها میدانند در حالی که خود اروپاییان نیز در این سقوط دست داشتند و همین واقعیت طبیعت تمدنهای آن روز اروپا را توضیح میدهد. در ابتدا یک تمدن نبوده است ولی آنها شروع به تغییر این قبایل در مراکز شهری نمودند.
– سوم: سقوط قسطنطنیه در سال ۱۴۵۳:
این واقعه، مرز بین دو دوره تاریخ میانه و تاریخ مدرن میباشد. ما باید بدانیم که در تاریخ اروپا از تاریخ میانه به نام «عصر تاریکی» یاد میشود در حالی که در تاریخ اسلامی دورهی شکوفایی میباشد و بیشک دورهی طلایی تمدن اسلامی به شمار میرود.
سقوط قسطنطنیه، ده قرن عقبافتادگی، رنج، جهالت و فقر را به دنبال داشت، در حالی که برای تمدن اسلامی، سازندگی، علم و پیروزی به ارمغان آورد.
از این جا درمییابیم که چرا جریان تکفیری تلاش دارد جهان اسلام را به دوران عقبافتادگی سوق دهد و تمدن اسلامی را مدفون کند. بنابراین قطعاً این جریان ابزار غرب برای شکست دائمی تمدن اسلامی است.
بیداری اسلامی در گذشته، حال و فراتر از تاریخ:
اولین گام مشاهده شده از بیداری اسلامی در جهان اسلام در اواخر دههی هفتاد قرن بیستم در ایران به رهبری امام خمینی بود، رهبری که آمد تا ثابت کند که جهانبینی اسلامی امنترین نظام را در سیاست، اقتصاد، فرهنگ، و اجتماعی را ارائه میکند. شعار معروف او این بود: «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و «ای مظلومان جهان با هم متحد باشید».
برای غرب، کشورهای اسلامی منطقه پس از سقوط شوروی خطر بزرگی در مقابل امپریالیسم به حساب میآمد. بنابراین دشمنان اسلام سعی کردند که اسلام را در ردیف جهانبینیهای غیرپیشرفته قرار دهند که مانع رسیدن ملتها به تمدن و پیشرفت است. متأسفانه غرب در القا این تفکر در برخی کشورهای اسلامی موفق بود. خصوصاً در مسئله حجاب و زنان و ربط دادن آن به شهرنشینی. این القای نظر، بیشتر در کشورهایی اتفاق افتاد که رهبرانشان مطیع فرامین ایالات متحده بودند. آمریکا هم به ادعای مقابله با به قول خودشان تروریسم اسلامی مداخلات نظامی خود را در کشورهای اسلامی عملی کرد ورئیس جمهور پیشین آمریکا مدعی شد که با این حمایت میخواهد به مسلمانان نزدیک شود و به آنها دموکراسی را بیاموزد.
پس از چهل و اندی سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مسلمانان در جهان متوجه تفاوت بین عملی کردن (یا دنیایی کردن) احکام جهان شمول اسلام و جهانیسازی کاپیتالیست شدند. آنها به خوبی میدانند که اسلام برای انسانها بر اساس آزادی عقلانی و حق انتخاب آزادانه در بین تمدنهای گوناگون فرستاده شده است. همانطور که در قرآن آمده: «لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ» واژهی دین، شامل تمامی موارد میشود: هیچ اجباری در پذیرش یک الگو بر اساس کاپیتالیسم، نیم کرهی شمالی غنی، نیم کرهی جنوبیِ فقیر را کنترل میکند که در این میان، ظلم و از بین بردن حریم خصوصی ملتها موج میزند؛ در حالی که بر اساس نیاز طبیعی انسان حفظ حریمها باید در سطح جهانی صورت گیرد.
از این گذشته، تعاملاتی که باعث میشود برخی از فعالان عرصه بیداری اسلامی خط فکری متفاوتی هم چون اسلام لیبرال را برگزینند نیز به ضرر اسلام میباشد، چون ایالات متحده درصدد سو استفاده برخواهد آمد و نهضت آنها را به تدریج به دست خود گرفته و از مسیر اصلی بیداری اسلامی خارج خواهد کرد.
در این فضا، جهانیسازی غالب خواهد بود و در کشورهای اسلامی به بقای خود ادامه خواهد داد. در این کشورها بسیاری از رهبرانشان سعی میکنند ارتباط خود را با غرب حفظ کنند، چرا که بر این باورند که این ارتباط تضمین کنندهی پیشرفت کشور است. نظام کاپیتالیست یا سرمایهداری با تحمیل کردن گروه حاکمه بر ملتها سازوکار خود را پیش میبرد تا مردم را از انتخاب آزادانه بین جهان شمولی اسلام و جهانی شدن از نوع امپریالیسم دور سازند. (۱۰)
غرب، مدتی است که مسئله زنان را مطرح میکند و به بهانه آزادی زنان، سود اقتصادی نیز عایدش شده است؛ همانطور که در افغانستان شاهد بسیاری از پروژهها بودیم که توسط آمریکا و سازمان ملل برای زنان انجام گرفت در حالی که دلیل اصلی عقب ماندگی زنان افغان حمایت آمریکا از طالبان برای بقا در قدرت میباشد.
اگر نظر واقعی اسلام را در مورد زنان بررسی کنیم خواهیم دانست که نقش زنان در تاریخ اسلام درخشنده و تأثیرگذار است و در بیداری اسلامی نیز زنان سهم عمدهای دارند. در ایران زنان در بسیاری از زمینهها مانند سیاست، اقتصاد، فعالیتهای علمی و به خصوص تصمیمگیری نقش اساسی دارند. تاریخ اسلام، شاهد حضور زنان در جمعهای مهم سیاسی و اجتماعی بوده است. (۱۱) امروزه روشن است که در جریانهای بیداری اسلامی منطقه مانند مصر، تونس، بحرین و یمن نقش زنان پررنگ است.
جریانهای تکفیری در رفتار با زنان الگوی بسیار بدی ارائه میدهند و با آنها نه به دید یک انسان بلکه به عنوان دارایی یک شخص برخورد میکنند و به جای تکریم زنان از آنها تحت عنوان جهادالنّکاح سوء استفاده میکنند. این به عنوان یک شاهد و دلیل روشن بر توطئه برای تخریب چهرهی دین پاک محمدی است.
فرقه وهابیت، پدر جریانهای تکفیری:
ادامه دارد…..