از زماني كه حضرت پيامبر اعظم (ص) رسالت خود را اعلام كرد مسلمانان به تكريم خصايل صفات آن حضرت پرداختند و شاعران عرب و عجم و ديگر ملتهاي جهان رسول اكرم را نعت گفتند زيباترين اشعار فارسيزبانان كه از ايمان واقعي به آن حضرت سرچشمه گرفته اشعاري است كه از دل برخاسته و لاجرم بر دل نشيند.
شعراي پارسي گوي تحت تأثير حوادث و اتفاقات زندگي پيامبر اكرم (ص) و متأثر از آيات و احاديثي كه مربوط به پيامبري ايشان است قرار گرفته و در قالب شعر فارسي احساس و اعتقاد خود را بيان كردهاند. در اين مقاله گوشهاي از تأثيرات زندگي آن حضرت و خوي و خلق رفتار ايشان كه شعراي فارسيگوي در شعر خود به آن اشاره كردهاند مورد تحليل و بررسي قرار گرفته است.
كلمات كليدي : (پيامبر (ص)، شعر، ادبيات، قرآن، معراج)
سيماي حضرت محمد (ص) در شعر فارسي
كفر و ايمان را هم اندر تيرگي هم در صفا
روي و مويش گربه صحرا وريدي قهر و لطف
نيست دارالملك جز رخسار و زلف مصطفي
كافري بيبرگ ماندستي و ايمان بينوا
(سنايي)
«ان الله و ملائكته يصلون عليالنبي يا ايهاالذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما»
(سوره احزاب، آيه ۳۳)
خداوند متعال و فرشتگان عالم معنا برپيامبر عظيمالشأن (ص) درود ميفرستند و سجاياي اخلاقي او را بر ميشمارند و تأكيد ميكنند كه اهل ايمان بر او سلام بفرستند. پس مومنان اجابت ميكنند و بر او و خاندانش تحيت و سلام ميفرستند.
شاعران پارسيگوي نيز هر كدام به اندازه كمال و معرفت خود زبان به نعت پيامبر گشودند و خلق عظيم او را ستودهاند. بيشك لطيفترين و زيباترين اشعار فارسي اشعاري است كه در نعت پيامبر (ص) سروده شده است. در ضمن اين توصيف و تعريف و تمجيد گاه زندگي آن وجود مقدس چاشني اشعار گشته است.
خيزيد كه شب طي شد و از جانب خاور
بشتافت عروس سحر از جمله به منظر
برداشت به آئين بتان، مقنعه از سر
بر صفحه پيروزه سحر زد قلم زر
اطلال مكلل شد و آفاق منور
دندان سحر رخنه به دامان شب افكند
زان بارقه در ملك جهان تاب و تب افكند
زان رخنه يكي بارقه اندر عرب افكند
آبناي زمان را همه اندر عجب افكند
وحشتزده شد خسرو، حيرتزده قيصر
آن نقطه رخشنده كه شد مطلع اشراق
بشكست مدائن را زير و زبر طاق
تابنده شد اكران و فروزنده شدآفاق
و آتشكده فارس فرومانده زاحراق
وافتاد به كانون ستم توده آذر
(حميد سبزواري)
در اشعار فوق حميد سبزواري شاعر معاصر تولد پيامبر (ص) را با زباني شيوا بيان كرده است و حوادثي از قبيل شكستن طاق كسري در مدائن و خاموش شدن آتشكده پارس را مطرح ساخته است. بارقه بعثت نبياكرم (ص) بر دل امپراطوران جهان وحشت انداخت، زيرا پايههاي حكومت خود را متزلزل ديدند، ستمگران و بيدادگران دوران سرمستي و زورگوئي خود را تمام شده تلقي كردند. شب ظلماني جهل و ناداني تمام شد و در مشرق زمين وجود ختمي مرتبت انوار تابناك و رخشنده خود را گسترد.
سنايي آن عارف و شاعر بزرگ با تأثيرپذيري از قرآن كريم روي و زلف مصطفي (ص) را اينگونه وصف كرده است كه:
نسخه جبر و قدر در شكل و روي و موي اوست
اين ز(ولليلت) شود معلوم و آن از (والضحي)
كه اشاره است به سوره (والضحي، آيات ۱و۲و۳):
« والضحي، و الليل اذا سجي، ماودعك ربك و ما قلي.»
و در همين نعت اشاره دارد به آخر آيات كه:
روبه روي تو كز آنجا جانت را ماودعك
شو به زلف تو كزين آتش دلت را ما قلي
خورشيد چون روي پيامبر است و شب چون زلف اوست و سوگند به روز و شب ك خداوند تو را « محمد را» تنها گذاشت و ترك نكرد.
در اشعار اين شاعر دل آگاه و حق آشنا زينت دين را به وجود مقدس او ميداند و تيمار دار دل پردرد مومنان اوست و هم اوست كه شفيع روز جزاست و اطاعت امرش مايه رستگاري است.
دين بدو يافت زينت و رونق
سخن او برد تو را به بهشت
دل پردرد را كه نيرو نيست
بر تو از نفس تو رحيمتر است
زانكه زو يافت خلق راه به حق
ادب او رهاندت زكنشت
هيچ تيماردار چون او نيست
در شفاعت از آن كريم تر است
جمالالدين عبدالرزاق اصفهاني در تركيببند معروف خود الحق داد سخن داده كلام را به اعلي عليين رسانده است، پس از اشاره به عروج پيامبر (ص)به معراج و سرافرازي پيامبر اكرم عقل را ركابدار حضرت ساخته و شرع در پناه او قرار گرفته و چرخ كبود را جامه كهنه پير خانقاه او ميداند و ماه را طاس گردنبند، اسب او و شب را طره بيرق او ساخته است و اشاره ميكند قدر و عظمت محمد كه خدا به روي او سوگند خورده، « لعمرك انهم لفي سكرتهم يعمهون» و نام او را در كنار نام خود قرار داده است « من يطعالله ورسوله »
(سوره نساء آيه ۴)
اي از بر سدره شاهراهت
اي طاق نهم رواق بالا
هم عقل دويده در ركابت
اي چرخ كبود ژنده دلقي
مه طاسك گردن سمندت
جبريل مقيم آستانت
چرخ ار چه رفيع خاك پايت
خورده است خدا ز روي تعظيم
ايزد كه رقيب جان خرد كرد
وي قبه عرش بارگاهت
بشكسته زگوشه كلاهت
هم شرع خزيده در پناهت
درگردن پير خانقاهت
شب طره پرچم سياهت
افلاك حريم بارگاهت
عقل ارچه بزرگ طفل راهت
سوگند به روي همچو ماهت
نام تو رقيب نام خودكرد
حضرت محمد مصطفي (ص) كه سراپرده جلالش برتر از عرصه آب و خاك است و مخاطب به خطاب « لو لاك لما خلقت الافلاك» است هم او كه خالق عالميان به نص وحي او را ستوده و مراتب جلال و عظمتش را بر شمرده است« ان الله و ملائكته يصلون عليالنبي يا ايهاالذين امنوا صلوا عليه و سلوا تسليما » (احزاب – آيه ۳۳) زهي بر محمد مصطفي (ص) كه چنان منقبت و مرتبت و كرامت و منزلت بر درگاه خدا يافت كه قبل از ستودن بندگان خداوند متعال او را ستود و بعد از فرشتگان و آنگاه مومنان به فرمان باريتعالي موظف به ستايش آن گوهر گرانقدر درياي آفرينش شدند.
درود ملك ب روان تو باد
بر اصحاب و بر پيروان تو باد(سعدي)
امام رسل و رحمت عالميان و صفوت آدميان و روح ارواح و نور اشباح و مبدأ نور ازلي و منتهاي عروج كمال كه عقل در كنه كمالش مات است و انديشه از ادراك علوش عاجز چگونه ميتوان در نعت او سخن گفت كه به قول جمالالدين عبدالرزاق اصفهاني:
خود خاطر شاعري چه سنجد
نعت تو سزاي تو خدا گفت
خداوند باري او را از بين آدميان برگزيد و به علم خود او را خاتمالنبيين و راهنما و رهبر آدميان نمود. فرمود:
حق در شأن او « ماكان» در قرآن او
جانها فداي جان او مهرش چو روح اندر بدن
« ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسولالله و خاتمالنبين و كانالله بكل شيء عليماً»
(سوره احزاب آيه ۴۰)
مهر منجي عالم بشريت چو روح است در بدن كه او جان جانان است. طبع پر ميگشايد كه بر بلنداي اين ستيغ آفرينش به پرواز در آيد و صفات كمالش را توصيف كند ولي به اين قول بسنده ميكند كه:
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
آن سيد مسعود و خداوند مؤيد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
مولاي زمان مهتر صاحبدل امجد
پيغمبر محمود ابوالقاسم احمد
اين بس كه خدا گويد« ما كان» محمد
بر منزلت و قدرش يزدان كند اقرار
پيامبر (ص) نوري بود كه خداوند متعال خلق كرد و سراج منيري بود كه در جهان پرتو افكند و مردم را از جهل و ناداني و ضلالت رهايي بخشيد چنانكه فرمود:
« اول ما خلقالله نوري ابتدعه من نوره و اشتقه من جلال عظمه»
(بحارالانوار ج ۱)
سعدي نيز از اين حديث الهام گرفته و فرموده است:
حكيمي كه چرخ فلك طور اوست
همه نورها پرتو نور اوست
در بررسي و تحليل اشعاري كه در نعت خاتمالنبيين محمد مصطفي (ص) انجام گرفت شاعران تحت تأثير حوادث و وقايع زندگاني آن حضرت قرار گرفتهاند و از قبل از تولد ايشان تا پايان عمر آن حضرت به رخدادها توجه كرده و در جريان نعت آن عزيز آن را زينت شعر خود ساختهاند.
اميري فيروزكوهي در ضمن نعتي با عنوان آواز نبي (ص) پيشبيني پيامبران و علماي اديان ديگر را به شرح زير بيان كرده است.
از «بحيرا»شنويد آنچه كه گفتست سطيح
آنچه شق از بن دندان يقين گفت و شنفت
مژده مصطفوي صفوت حق را به ظهور
وعده حق را حق وعدات از سر صدق
نه زيحياي مبشر كه زعيساي مسيح
از سطيح آن كه گفتست زبحيراشنويد
آن ز دندانهاي از بنگه كسري شنويد
گه ز «شمعون صفا»، گه ز«سكوبا» شنويد
در وقوع خبر از پولس و متي شنويد
آن بشارت كه عيان گفت به يحيي شنويد
پيامبر مكرم در سال عامالفيل به دنيا آمد و حادثه عاماالفيل وحمله نجاشي واقعهاي معروف است كه به دستور خداوند با ريگباران ابابيل حمله به سرزمين مكه ناكام ماند نمونهاي از سخن شاعران را از زبان اديبالممالك فراهاني نقل ميكنيم.
با ابرهه گو تا كه به تعجيل نيايد
رو تا به سرت جيبش ابابيل نيايد
باد سحق از مهبط جبريل نيايد
كاري كه تو ميخواهي از فيل نيايد
بر فرق تو و قوم تو سجيل نيايد
تاكيد تو در مورد تضليل نيايد
تا صاحبخانه نرساند به تو آزار
زنهار، بترس از عضب صاحبخانه
برگرد از اين راه و مجو عذر و بهانه
آگاه كنش از بد اطوار زمانه
بسپار به زودي شتر سبط كنانه
بنويس به نجاشي اوضاع شبانه
وز طيرابابيل يكي بر به نشانه
كانجا شودش صدق كلام تو پديدار
در آن موقع كه به قول مهدي سهيلي آسمان مكه نورباران بود و موج عطر گل در پرنيان باد ميپيچيد و شبانگاه ساحتامالقري در خواب ميخنديد و از باغ آسمان نيلگون مهتابي دمادم ستاره ميشكفت و آسمان پولكنشان ميشد و صداي حمد و تهليل شباويزان خوشآهنگ به سوي كهكشان ميشد خداوند منت بر جهانيان نهاد و پيامبر خاتم چشم بر جهان گشود. به كوته لحظهاي ميگرداند سر را «آمنه » با هاله اميد.تنش نيرو گرفت و در دلش نور خدا تابيد.
چو ديدآن حاصل كون و مكان و لطف سرمد را
شنيد از هر كران عطر دلاويز محمد را
دو چشمش برق زد تا ديد رخشان چهره احمد را
سپس بشنيد اين گفتار وحيآميز
الا اي « آمنه » اي مادر پيغمبر خاتم
سرايت خانه توحيد ما باد مشيد باد
سعادت همره جان تو و جان محمد باد
در زمان تولد حضرت محمد (ص) حوادثي رخ داد مثل شكستن طاق كسري و خاموش شدن آتشكده آذر بر زين و غيره كه در نعوت پيامبر اكرم (ص) به آنها اشاره شده است در ابيات زير علي اكبر خوشدل تهراني به آن اشاره كرده است:
فكندي لرزه بر كسري و قيصر
نه تنها طاق كسري را شكستي
نداني از چه اي صاحبدل و هوش
بر خورشيد آتش را چهشأن است
نواي دلكش الله اكبر
كه پشت لات و عزي را شكستي
به ميلادش شد آتشگاه خاموش
به نور احمدي آتش نشان است
و سوري نيز در نعت پيامبر به شقالقمر و شكستن ايوان كسري اشارهاي دارد:
چو عزمش بر آهيخت شمشير بيم
چو صيتش در افواه دنيا فتاد
به معجز ميان قمر زد دو نيم
تزلزل در ايوان كسرا فتاد
محمد جواد صحبت شاعر معاصر از آن واقعه اينگونه ياد كرده است:
آسمان بر خاكيان منت فزود
شعله آذر گشب از پا فتاد
امر حق درهاي رحمت را گشود
نخل ايمان پاگرفت و بر نهاد
اسامي محل هايي مثل كعبه عرفات، غار حرا، جبل طور، نيز بنا به حوادثي كه در زمان حضرت پيامبر (ص) در آنجا رخ داده است در نعوت شاعران پارسيگوي مشاهده ميگردد. براي نمونه از زبان اميري فيروز كوهي شاهد ميآوريم:
در حرم لوحهاي از عودت رجعي شنويد
در حرا نغمهاي از اقراء و اعلي شنويد
سيد محمود گلشن كردستاني نيز اشاره به وقايع كوه طور دارد كه:
ناگهان غار حرا پرنور گشت
اختران مفتوح اين نور آمدند
در تماشاي دگر طور آمدند
راز گاهي، رشك كوه طور گشت
از جمله مطالب جالبي كه در نعوت حضرت نبي اكرم (ص) مكرراً به چشم ميخورد نتايج بعث نبياكرم (ص) در ظلم ستيزي و حقطلبي و آزاديخواهي، رهايي از جور، عزت نهادن به انسانها، ترويج مروت و جوانمردي ……سيدالشعرا اميري فيروزكوهي بعضي از نتايج بعثت نبياكرم را در شعر غرائي بيان كرده است.
بانگ او دعوت آزادي و آزادگي است
يك طرف نامه لبيك زيثرب نگريد
كوس فرما نبري از سفله ادني مزنيد
آنچه در بردگي از غير شنيد يد بس است
همه جا قائمه ظلم در افتاده را به خاك
يك طرف كاخ مظالم را ويران ببينيد
از بلال حبشي كبر و ضلال قرشي
بانگ تكبير به پا خاست زبنگاه قباد
بنده را خواجه صفت عزت و حرمت بينيد
ظلم را رفته ز جا تا درك الاسفل مرگ
مرد اسود را همپايه ابيض نگريد
بانگ آزادي و آزادگي اينجا شنويد
يك طرف نعره سعد يك ز صنعاشنويد
نغمه برتري از عالم بالا شنويد
اين زمان مژده آزادي خود واشنويد
همه را قاعده عدل مهيا شنويد
يك طرف خانه ظالم را يغما شنويد
رخت در قاف عدم برده چو عنقا شنويد
اينك آن بر شده گلبانگ معلي شنويد
خواجه را هم به ادب آدمي آسا شنويد
از نهيب خطر ربالاعلي شنويد
زن سودا را همرتبه بيضا شنويد
بعثت نبياكرم (ص) دعوت مردم به خداي يگانه و لبيك به كلمه مقدس « لااله الاالله» بود و از بين بردن شرك و بتپرستي به قول سعدي :
به لا قامت لات بشكست خرد
نه از لات و عزي برآورد گرد
به اعزاز دين آب عزي ببرد
كه تورات و انجيل منسوخ كرد
مكه انتظار مولودي را ميكشيد كه سرنوشت انسانها را به سعادت وخوشبختي سوق ميداد به زودي مكه امالقري شد و مهد فرهنگ و تمدن اسلامي و جايگاه تربيت بهترين اولاد نبي اكرم مهدي سهيلي مكه را در آستانه ولادت آن بزرگ مرد جهاني اينگونه معرفي ميكند:
شگفتيخانه «امالقري» در انتظار روي او بود
شب جهل و ستمكاري به اميد طلوع پايداري بود
سراسر دستگاه آفرينش اضطرابي داشت
و نبض كائنات از انتظاري دمبدم ميزد
كه امشب نيمهشب خورشيد ميتابد
ز شرق آفرينش دختر اميد ميتابد
محمد حسن غروي اصفهاني با بعثت پيامبر (ص) مكه را پر رونق و آباد ميبيند و اشاره به جاه و كمال و مقام حضرت ختمي مرتبت ميكند.
گردون و مهر و ماه او، خاك ره خرگاه او
عالمسراپا نور شد رشك فضاي طور شد
بشكست طاق كسروي، بنياد ايمان شد قوي
دست قواي معنوي شد فاتح ملك عجم
درگاه عالي جاه او، پشت فلك را كرده خم
امالقري معمور شد، از مقدم صدرالامم
تأثير سخن احمد مرسل (ص) بر اجسام بيجان جان ميبخشد يكي از درد فراق، سخن ميگويد و ديگري به امر ايشان صحبت ميكند تا بر كوردلان جاهل حجت تمام شود از زبان مولوي به سخن « استنحنانه» توجه ميكنيم.
استن حنانه از هجر رسول
گفت پيغمبر چه خواهي اي ستون
از فراق تو مرا چون سوخت جان
مسندت من بودم از من تاختي
پس رسولش گفت اي نيكو درخت
گر همي خواهي ترا نخلي كنند
يا در آن عالم حقت سروي كند
گفت آن خوامم كه دائم شد بقاش
آن ستون را دفن كرد اندر زمين
تا بداني هر كرا يزدان بخواند
وانكه او را نبود از اسرار داد
ناله ميزد همچو ارباب عقول
گفت جانم از فراقت گشت خون
چون ننالم بيتو اي جان جهان
بر سر منبر تو مسند ساختي
اي شده با سر تو همراز بخت
شرقي و غربي زتو ميوه چنند
تا تر و تازه بماني تا ابد
بشنو اي غافل كم از چوبي مباش
تا چو مردم حشر گردد يوم دين
از همه كار جهان بيكار ماند
كي كند تصديق او ناله جماد
محمدحسن غروي اصفهاني با بعثت پيامبر (ص) مكه را پررونق و آباد ميبيند و اشاره به جاه و كمل و مقام حضرت ختمي مرتبت ميكند.
گردون و مهر و ماه او، خاك ره خرگاه او
عالم سراپا نور شد رشك فضاي طور شد
بشكست طاق كسروي، بنياد ايمان شد قوي
درگاه عالي جاه او، پشت فلك را كرده خم
امالقري معمور شد، از مقدم صدرالامم
دست قواي معنوي شد فاتح ملك عجم
ابوجهل كه دشمني و مخالفت خود را در همه حال ظاهر ميساخت شاهد شهادت دادن سنگ ريزهها به امر خداوند بود و شاعر پارسيگوي در نعت رسول اكرم به آن پرداخته باز هم از زبان مولوي مثالي ميآوريم:
سنگها اندر كف بوجهل بود
گر رسولي چيست در مشتم نهان؟
گفت: چون خواهي بگويم آن چههاست
گفت بوجهل: اين دوم نادرتر است
از ميان مشت او،هر پاره سنگ
لااله گفت و الاالله گفت
چون شنيد از سنگها بوجهل اين
گفت اي احمد بگو اين چيست؟ زود
چون خبر داري ز راز آسمان
يا بگويند آنكه ماحقيم و راست
گفت آري، حق از آن قادرتر است
در شهادت گفتن آمد، بيدرنگ
گوهر احمد رسولالله سفت
زد زخشم آن سنگها را بر زمين
از رخدادهاي زندگي پيامبر كه همه شاعران در نعت نبياكرم (ص) به آن پرداختند معراج بود. كه بنده خاكي در لحظهاي پر ميكشد به بالاترين مقام كائنات ميرسد جايي كه ملك مقرب حضرت باريتعالي اجازه رفتن ندارد و توان رسيدن، بالاترين مقامي كه هيچ يك از پيامبران اين اعزاز نيافتند ملكالشعراي بهار اين قرب مقام را چنين سروده است:
مقرون به قرب حضرت بيچون شد آنكه او
امروزه جلوهاي به نخستين نمود و گشت
يرليغي آمدش به دوم جلوه از خداي
پس برد مركبيش خرامان تر از تذرو
بر باد پا برآمد و زي ميزبان شناقت
بنشست بر براق سبك پوي گرم سير
چندان برفت كش رهيان و ملازمان
وانگه به قاب و قوسين اندر نهاد رخت
چون يافت قرب وصل، دگر باره بازگشت
سلمان صفت نمود به وصل وي اقتراب
زين جلوه چشم گيتي انگيخته زخواب
كاي دوست سوي دوست به يك ره عنان بتاب
جبرئيل در شبيش سيه گون تر از غراب
جبرئيل همعناش و ميكال همركاب
و افلاك در نبشت الي منتهي الجناب
گشتند بيتوان و بماند ندبي شتاب
و آمد زپاك يزدان، او را بسي خطاب
سوي زمين نه فلك سيمگون قباب
شاعر سخن پيامبر را نوشداروي در دردهاي خود ميداند، نور پيام او را روشني بخش چشم خاكيان ميپندارد، كلام او بقاي ابدي ميبخشد و هر كس يك جرعه از جام او را نوشيد ايمن خواهد شد.
پيامبري كه از راز و رمز عرش خبر داد، چراغ شب و مشعل روزهاست. راح روح و آرامش جان ماست و در مقايسه با ديگر پيامبران از همه لحاظ سرآمد و كاملترين است به قول نظامي:
گر آدم زمينو درآمد به خاك
گر آمد برون ماه يوسف زچاه
اگر خضر بر آب حيوان گذشت
وگر كرد ماهي زيونس شكار
زداوود گر تخت بر باد بست
وگر طارم موسي از طور بود
وگر مهد عيسي به گردون رسيد
شد آن گنج خاكي به مينوي خاك
شد آن چشمه از چاه بر اوج ماه
محمد زسرچشمه جان گذشت
زمين بوس او كرد ماهي و مار
محمد زبازيچه با درست
سراپرده احمد از نور بود
محمد خود از مهد بيرون پريد
و سپيده كاشاني هر يك از صفات پيامبران سابق را يكجا در خاتمالانبياء ميبيند:
اي يوسف پردهدار كعبه
اي طرفه يتيم آسمان سير
اي وارث خاتم سليمان
اي در تو شكيب و راي موسي
اي ماه حراي عشق و ايمان
صبر تو فزون زصبر ايوب
اي كرده طلوع در شبانگاه
كردار خليل و خوي آدم
اي بر شده از تبار كعبه
مهمان شگفت راهب دير
اي ختم به تو نزول قرآن
اي در تو كمال زهد عيسي
اي ياد تو روشنايي جان
محبوبترين حبيب، اي خوب
مرآت تجليات الله
عيسي نفسي چو پور مريم
كلك قدرت هستي زيباترين جمال را در رخسار محمد (ص) پديد آورد و درخت نبوت به كمال رسيد و خورشيد معرفت پرتوافشاني نمود و شاعر براي آنكه بتواند آن همه كمال و جمال و خوبي و خير را به رشته سخن كشد از قرآن و حديث مدد ميجويد و به توصيف آن در دانه ميپردازد.
خاقاني اينگونه مدد جسته است:
احمد محمود ابوالقاسم محمد عقل كل
همنشين (لي مع الي) معني « نون و القلم»
در حجاب « كنت كتراً» بود حق پنهان هنوز
مخزن سر الهي رازدار هشت و چار
رهسپار «ليلهالاسري» سوي پروردگار
كاو خدا را بندگي كردي به قلب خاكسار
خواجو كرماني نعت زيبايي سروده است صالح را غلام درگاه پيامبر (ص) و آدم را خوشهچين خرمن محمد (ص) دانسته و پس ذكر مقام رفيع آن حضرت به اين طريق از قرآن براي بيان افكار و پيام خود استفاده كرده است.
سده مرقوع شرعت عقل را « اعلي الذري»
برج «اوادني» زرخسارت پر از بدر منير
بر سپهر « لي معالله» عارضت ماهي تمام
آهوي مستت كه دارد كحل « ما زاغالبصر»
حرفي از آيات تعظيمت « رسول قد خلت»
حلقه مفتول جعدت روح را «حبلالمتين»
درج « لااحصي» زگفتارت پر از در ثمين
در رياض «فاستقم» قدر تو سروي راستين
خورده آب از جويبار « قاصرات الطرف عين»
لفظي از عنوال تو قيرت « شفيع المذنبين»
نتيجه
شعراي پارسيگوي زيباترين اشعار خود را در نعت نبياكرم (ص) سرودهاند. در اين اشعار به ستودن سجاياي اخلاقي ايشان پرداختهاند و براي بهتر بيان كردن انديشههاي خود از حوادث زندگي آن حضرت و معجزات پيامبر (ص)مدد جستهاند و سخنان حضرت محمد (ص) را زيور سخن خود قرار داده از آيات قرآن كريم براي استدلال مطالب ذكر شده استفاده كردهاند و از احاديث قدسي و سخنان ائمه (س) كلام خود را زينت داده از تاريخ زندگي ايشان براي بيان انديشهها و برداشتها خود به بهترين وجه بهره بردهاند اين نعتها تاج افتخاري است بر تارك ادب پارسي كه همچنان ميدرخشد.
فهرست منابع
۱ـ قرآن كريم(۱۰۴۷) خط عثمان طه، چاپ مدينه منوره
۲ـ اديب الممالك فراهاني (۱۳۱۲) « ديوان اشعار» تصحيح وحيد دستگردي، مطبعه رمضان
۳ـ اميري فيروزكوهي (۱۳۴۵) « ديوان اشعار» جمعآوري دكتر امير بانو مصفاج (۱)
۴ـ بهار (ملكالشعرا)، محمد تقي(۱۳۴۴) « ديوان اشعار » انتشارات اميركبير
۵ـ جمالالدين عبدالرزاق اصفهاني (۱۳۶۹) « ديوان اشعار» شرح به وسيله سيد محمد دامادي، انتشارات دانشگاه تهران
۶ـ سپيده كاشاني (۱۳۷۴) نقل از كتاب سيماي محمد …..تدوين محمود شاهرخي، انتشارات وزارت ارشاد
۷ـ سعدي مشرفالدين مصلح (۱۳۵۹) (بوستان سعدي) تصحيح غلامعلي يوسفي، انتشارات خورازمي
۸ـ سنايي، ابوالمجد مجدود بن آدم (۱۳۶۲) « ديوان اشعار» « تصحيح مدرس رضوي» انتشارات سنايي
۹ـ خواجو كرماني، كمالالدين محمود بن علي (۱۳۶۶) « ديوان اشعار» تصحيح احمد خوانساري
۱۰ـ مولوي، جلالالدين محمد (ــــ) « مثنوي معنوي» تصحيح نيكلسن، انتشارات علمي .

سيماي حضرت محمد (ص) در شعر فارسي سيد علي اصغر دادگرنصرت سيد سجادي
شعراي پارسي گوي تحت تأثير حوادث و اتفاقات زندگي پيامبر اكرم (ص) و متأثر از آيات و احاديثي كه مربوط به پيامبري ايشان است قرار گرفته و در قالب شعر فارسي احساس و اعتقاد خود را بيان كردهاند
شناسه خبر : 5953