چكيده
در اين مقاله، ابتدا نظرات علماى اهل سنت درمورد تطبيق لفظ خوارج بر وهابيان تكفيرى ( و سلفی های افراطی ) بررسى شده، و سپس وجوه اشتراك آنان با خوارج در ظاهر و در سيره و كشتن مسلمانان، اعتقاد به تبديل شدن بلاد اسلام به بلاد شرك به سبب گناه، ساختن حدود جديد و ساير شباهتها بيان مى شود و در انتها نيز اختلاف علماى اهل سنت در حكم خوارج، طبق روايتها و مبانى مختلف شان از قبيل تكفير، تضليل و قتل مطرح مىشود.
مقدمه
يكى از فتنه هاى مشكل ساز براى امت اسلامى، فتنه خوارج بود. آنان افراد بى بصيرتى بودند كه با ادعاى ديندارى و در لباس دين و تقوا، به علت فهم اشتباهشان از دين، ديگران را تكفير كردند و بين مسلمانان جنگ داخلى به راه انداختند. در حقيقت، فتنه آنان سخت تر از فتنه کفار، منافقین و سودجویان بود، زيرا حقيقت نفاق وظلم با اندكى تحقيق و تفحص بر همگان روشن میگردد، اما با تحقيق درمورد خوارج، جز عبادت و حرفهاى فريبنده و توجيهات دينى، چيز ديگرى دستگير انسان نمىشود! و جز افراد متخصص و خبره به دين، نمىتوانند انحراف درونى خوارج را كشف كنند.
همين ظاهر جذاب و فريبنده بود كه بسيارى از مردم را فريفته خود و شيفته روش خوارج كرد، اما وقتى كه نوبت به تحقق بخشى به اثرهاى اين عبادتها رسيد، چيزى جز خشونت با مسلمانان و خونريزى آنان حاصل نگشت و صحت گفته آشنايان به دين در خصوص خوارج بر همگان روشن شد و نتيجه آن جنگ نهروان بود كه به كشته شدن بيشتر خوارج انجاميد.
اين جنگ پايان كار خوارج نبود و اصل اين تفكر در دل برخى از مردم ريشه دوانده و از نسلى به نسل ديگر منتقل شد، اما هربار با اسمى ديگر كه بتواند مردم را دوباره جذب خويش كند و در واقع باطن و حقيقت همان حقيقت بود و علماى مسلمان در دورانهاى مختلف با بررسى همين خصوصيات، خوارج زمان خويش را (در هر قالب و اسمى كه بودند) مىشناختند و به ساير مسلمانان معرفى مىكردند.
در دوران ما نيز گروههايى وجود دارند كه با اسمهاى مختلفى از قبيل سلفیگرى افراطی، وهابيت تکفیری، داعش و … ساير مسلمانان را تكفير مىكنند و با آنها می جنگند. از خصوصيات گروههاى تكفيرى دوران ما كه توجه بسيارى از محققان را به خود جلب كرده است، شباهتهاى ظاهرى، سلوكى و عقيدتى آنان با خوارج مىباشد. اين شباهتها به حدى است كه حتى بسيارى از علماى اهل سنت نيز بدان تصريح كرده اند و اين تصريحات، به خصوص در سالهاى اخير، و به خاطر جنايات فجيع وهابيون تكفيرى رشد فزايندهاى داشته است؛ اين جنايات كه به اسم دين ضربه اساسى به وجهه اسلام زده است، علماى شيعه و سنى را بر آن داشت كه روش و سيره تكفيرىها را با سيره و دستورهاى رسول خدا (ص) تطبيق دهند و حقيقت امر اين اعمال را براى مردم بيان كنند و به مردم بگويند كه آيا واقعاً اين كارها جزو دين به حساب مىآيد یا خیر ؟
در اين ميان تكفيرىهاى جديد، توقع داشتند كه به دليل تظاهر به سنىگرى، علماى اهل سنت را به خود جذب كنند، يا حداقل علماى اهل سنت، به علت مسائل مذهبى، با آنان برخورد نكنند، اما علماى اهل سنت دوشادوش علماى شيعه با تأكيد فراوان بر خارجى بودن اين گروه، سهم بسزايى در آگاه كردن مردم داشتهاند و يكى از علتهاى اساسى جلوگيرى از رشد آنها همين سخنان است كه در بخش اول به قسمتى از سخنان بزرگان و سرشناسان اهل سنت در اين زمينه اشاره مىكنيم.
۱٫ علماى اهل سنت و معرفى وهابيت به عنوان خوارج
كمتر كسى از علماى اهل سنت پيدا مىشود كه در دوران معاصر، عليه وهابيت تكفيرى و سلفیت افراطی اظهار نظر نكرده باشد و يا حداقل درباب تصحيح عقايد عموم اهل سنت، ضد تفكرات تكفيرى تلاش نكرده باشد. در اين ميان گروهى هستند كه لفظ «خوارج» را بهكار بردهاند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
الف. ابن عابدين حنفى: وى كه از علماى بنام حنفى است در حاشيه رد المحتار مىگويد:
سخنى درمورد طرفداران محمد بن عبدالوهاب، خوارج زمان ما /… براى خارجى شدن كافى است كه دشمنان خود را كافر معرفى كنى، همانطور كه در زمان ما در خصوص طرفداران محمد بن عبدالوهاب رخ داده است كه در نجد شورش و حرمين را فتح كردند و مدعى بودند كه حنبلى هستند، ولى مىگفتند كه تنها آنها هستند كه مسلمانند و هركس با آنها مخالفت كند، مشرك است و با اين بهانه خون اهل سنت را حلال شمردند و علماى آنان را كشتند تا اينكه خداوند شوكت آنان را از بين برد و بلاد آنان را خراب كرد و لشكر مسلمانان را در سال ۱۲۳۳ ق بر آنان غالب نمود. «1»
ب. علامه صاوى مالكى: او نيز كه از علماى مشهور مصر است، در تفسير خود به نام حاشية العلامة الصاوى على تفسير الجلالين در ذيل آيه شريفه الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ «2»
مىگويد:
گفته شده كه اين آيه درمورد خوارج نازل شده است كه آيات قرآن و روايات را تأويل نمودند و با آن خون مسلمانان و اموال آنها را حلال كردند! همانطوركه الآن در گروههاى مشابه آنها ديده مىشود؛ گروهى كه در زمين عربستان هستند و به آنها وهابيت گفته مىشود و گمان مى كنند كه اهل حق اند. آگاه
باشيد كه آنها دروغ مى گويند، شيطان بر آنان چيره شده و آنها را از ياد خدا غافل كرده است. آنها حزب شيطانند و حزب شيطان زيانكار است. از خداوند مىخواهيم كه ريشه آنها را بكند!. «3»
__________________________________________________
(1). مطلب فى أتباع عبد الوهاب الخوارج فى زماننا:
قوله «ويكفرون أصحاب نبينا» علمت أن هذا غير شرط فى مسمى الخوارج بل هو بيان لمن خرجوا على سيدنا على رضى الله تعالى عنه وإلا فيكفى فيهم اعتقادهم كفر من خرجوا عليه كما وقع فى زماننا فى اتباع عبد الوهاب الذين خرجوا من نجد وتغلبوا على الحرمين وكانوا ينتحلون مذهب الحنابلة لكنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون وأن من خالف اعتقادهم مشركون واستباحوا بذلك قتل أهل السنة وقتل علمائهم حتى كسر الله تعالى شوكتهم وخرب بلادهم وظفر بهم عساكر المسلمين عام ثلاث وثلاثين ومائتين وألف. (محمد أمين، ابن عابدين، حاشية ابن عابدين، ج ۴، ص ۲۶۲).
(2). فاطر، آيه ۷٫
(3). وقيل هذه الآية نزلت فى الخوارج الذين يحرّفون تأويل الكتاب والسنة ويستحلون بذلك دماء المسلمين وأموالهم كما هو مُشَاهَدٌ الآن فى نَظَائِرهم وهم فرقة بأرض الحجاز يقال لهم الوهابية يحسبون أنهم على شىء ألا إنهم هم الكاذبون استحوذ عليهم الشيطان فأنساهم ذكر الله أولئك حزب الشيطان ألا إن حزب الشيطان هم الخاسرون نسأل الله الكريم أن يقطع دابرهم. (صاوى مالكى، حاشية العلامة الصاوى على تفسير الجلالين، ج ۵، ص ۷۸)
ج. سيد شريف عبدالله فضل پاشا علوى حجازى: وى كه از علماى مصر بود، كتابى با نام صدق الخبر فى خوارج قرن الثانى عشر عليه وهابى ها تأليف كرد «1» و در اين كتاب، با دلايل اهل سنت ثابت كرد كه وهابى ها، خوارج آخرالزمان ذكر شده در روايات رسول خدا (ص) هستند.
د. علماى مكه و مدينه در زمان سقوط دوره اول وهابى: خالد فهمى، فارغ التحصيل دانشگاه آكسفورد و استاد در بخش خاورميانه دانشگاه نيويورك و عضو گروه تاريخ مصر و گروه تاريخ آمريكا در شبكه «التحرير» مصر مصاحبه اى داشت و در اين مصاحبه، مدركى بسيار مهم ارائه كرد كه مفتيان، ائمه جمعه و جماعات مكه و مدينه و به خصوص مسجد الحرام و مسجد النبى آن را مهر كرده اند. اين مدرك درواقع، نامه اين عالمان به «محمد على طولون پاشا»، فرمانده سپاه مصر است كه در آن از وى براى شكست دادن وهابى ها تشكر نموده اند. در اين نامه آمده است:
به استحضار شما مى رسانند كه لشكريان پيروز شما به نزد آنها رفته و آنان را از دست اين اشرار خوارج نجات داده اند؛ سركشان تجاوزكار، باغيان كافر، كسانى كه در جزيرة العرب فساد مى كردند و عقايد خود را با حلول (تجسيم) و الحاد فاسد كرده بودند و خون مسلمانان را حلال مى شمردند و راه تمام حجاج را به بيت الله الحرام بسته بودند. خداوند را براى اين كار شما ونعمت بزرگ شكرگذارى مى كنيم. «2»
ه. شيخ احمد بدر الدين حسون (مفتى اعظم اهل سنت سوريه): وى در سخنرانى معروف خويش در مورد تكفيرى ها و وهابيان مى گويد:
__________________________________________________
(1). اين كتاب در سال ۱۳۴۶ قمرى در چاپخانه «الكومين لاذقيه» سوريه به چاپ رسيد و سپس در «دار و مكتبة بيبليون»، پاريس در سال ۲۰۰۸ م تجديد چاپ شد.
(2). ينهون إلى مسامعكم العالية الطاهرة بأنه قد وفدت إليهم عساكركم المنصورة فأنقذتهم من أيدى أولئك الشرور الخوارج المعتدين الطغاة البغاة الملحدين الذين سعوا فى جزيرة العرب بالفساد وزيفوا عقائدهم بالحلول والإلحاد واستحلوا دماء أهل الإسلام وصدوا كل وافد إلى بيت الله الحرام فشكرا لله صنيعكم على هذه النعمة العظيمة.
چه كسانى حضرت على را كشتند؟ كسانى كه اگر نماز بخوانند، از نماز خواندن خويش خجالت زده مى شويم و اگر روزه بگيرند، از روزه گرفتن خويش خجالت مى كشيم، اما همانطوركه تير از كمان بيرون مىرود، از دين خارج مى شوند! اينها همان كسانى هستند كه تظاهر به تمسك به دين مى كنند ولى همه مسلمانان را تكفير مى نمايند، همان كسانى كه ريش هاى آنان بسيار بلند است و لباسهاى آنان كوتاه و مسواك چوبى در دست آنان است و در دنيا هيچ اسلامى جز خودشان نمى بينند و بقيه كافرند و بسيار متأسفم كه بگويم اينها دوباره بازگشته اند! … همينها هستند كه سرور ما على را كشتند، همين كسانیكه به تازگى به وجود آمده اند. آنها خطرى هستند كه چیزی از آن خطرناكتر نیست! «1»
و. شيخ احمد الطيب (شيخ الازهر مصر): او مصاحبه اى در شبكه «دريم» داشت و در آن به صراحت تكفيريان را خوارج زمان ناميد. «2»
ز. شيخ على جمعة (مفتى الازهر مصر): وى در سخنرانى خويش در نماز جمعه گفت:
پيامبر (ص) فرموده اند كه قومى مى آيند با عمرى اندك، تصوراتى ابلهانه، ولى كلام برترين مخلوقات (پيامبر ) را مى گويند، قرآن مى خوانند، ولى از حنجره آنان عبور نمى كند. خوشا به حال كسى كه به دست آنها كشته مى شود و كسى كه آنها را مى كشد، به خدا نزديك است! پيامبر (ص) در مورد سگ هاى جهنم هشدار داده و فرموده است:
__________________________________________________
(1). ومن قتل علياً رضوان الله عليه؟ أناس إذا صلوا خجلنا من صلاتنا وإذا صاموا خجلنا من صومنا يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية هؤلاء الذين يظهرون التمسك بالدين ويكفرون عموم المسلمين هولاء الذين تطول لحاهم وتقصر أثوابهم ويكثر مظاهر الأراك فى أيديهم ولا يرون فى الدنيا إسلاما إلا هم والآخر كفار، ويؤسفنى أن أقول إنهم الآن يعودون … هؤلاء من قتلوا سيدنا عليا، هؤلاء الذين يخرجون جددا الآن وهم خطر ما بعدهم خطر!
(۲). مصاحبه با وى، اينگونه شروع مىشود: «فضيلتك واصف بعض السلفيين بأنهم خوارج العصر».
كه خوارج سگ هاى جهنم اند … بله اينها كسانى هستند كه بدون علم در چيزهايى كه نمى فهمند، سخن مى گويند. آنها بلاى زمان ما هستند. «1»
ح. شيخ احمد محمود كريمة (از علماى سرشناس الازهر): وى رتبه اول دكترا در دانشگاه الازهر و از علماى اهل سنتى است كه سخنرانى هاى فراوانى ضد وهابيت دارد و در بسيارى از آنها، وهابيت را خوارج زمان معرفى كرده است. يكى از سخنرانى هاى مشهور وى، مصاحبه با «طونى خليفه» در شبكه «القاهرة والناس» در زمان درگيرى هاى سلفيان مصرى و طرفداران عربستان با ارتش مصر است كه در آن مىگويد:
اين سلفيان دين جديدى اختراع كردند كه با اسلام صحيح مخالف است، و پيامبر (ص) خبر داد كه اينها خوارج دوران هستند و در حديث صحيح از رسول خدا (ص) آمده است كه فرمود: در آخر الزمان، گروهى كم سن و سال و نادان مى آيند كه سخنان برترين مخلوقات را مى گويند، ولى از اسلام خارج مى شوند، همانطوركه تير از كمان بيرون مى رود، نماز و روزه خود را در مقابل نماز و روزه آنها كم مى شماريد، قرآن مى خوانند، ولى از حنجره آنها عبور نمى كند … اينها خوارج آخرالزمان هستند و اتفاقات رخ داده به دست آنها گواه اين مطلب است. «2»
__________________________________________________
(1). فقال (النبى صلى الله عليه وآله): سيأتى أقوام أحداث الأسنان سفهاء الأحلام يقولون من كلام خير البرية لا يجاوز إيمانهم تراقيهم طوبى لمن قتلهم وقتلوه من قتلهم كان أولى بالله منهم حذرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم من كلاب النار وقال الخوارج كلاب النار … نعم إن هؤلاء الذين يتكلمون بغير علم فيما لا يتقنون بلاء العصر.
(۲). هؤلاء المتسلفون الذين اخترعوا دينا جديدا يخالف ما عليه صحيح الإسلام وأخبر بهم النبى (ص) بأنهم خوارج الزمان فقال فى ما صح عنه سيخرج فى أواخر الزمان حدثاء الأسنان سفهاء الأحلام يقولون من قول خير البرية يمرقون من الدين مروق السهم من الرمية تحقرون صلاتكم إلى صلاتهم وصيامكم إلى صيامهم يقرئون القرآن لا يجاوز حلقومهم … هم خوارج هذا الزمان والوقائع تشهد ….
ط. دكتر سيد جبر الحسنى از علماى الازهر: وى درمورد وهابيت و تكفيرى ها مىگويد:
بعضى از عالمان در كتابهاى خويش آنها را قرنيون نامگذارى كرده اند؛ زيرا قرن الشيطان (شاخ يا امت شيطان) از نجد بيرون مىآيد و آنها را قرنى ناميدند تا به قرن الشيطان نسبتشان دهند؛ بعضى از مردم آنها را وهابى ناميدند، زيرا در ابتدا با محمد بن عبدالوهاب شروع شد … همانطوركه در صحيح بخارى آمده است كه وقتى براى اهل شام دعاى بركت كرد براى يمن نيز دعاى بركت نمود، به او گفتند براى نجد نيز دعا كنيد. پيامبر (ص) فرمود: قرن الشيطان از آنجا بيرون مىآيد. پيامبر نيز راست مى گفت، اين فكر در نجد گسترش پيدا كرد، اين يك مذهب شيطانى است كه پيامبر آنها را چنين ناميده است. «1»
ى. حسن الشافعى، مشاور ارشد شيخ الازهر و رئيس فرهنگستان زبان عربى: وى مصاحبه اى با شبكه «بى بى سى» داشت. مجرى از او پرسيد: به نظر شما اين گروههاى تندرو خوارج هستند؟ وى در پاسخ گفت: «بله آنها قطعاً خوارج هستند، چون خود را از صف امت اسلامى جدا كردند و ضد آن سلاح برداشتند و همين معناى خارجى بودن است. «2»
ك. حاجى ماموستا شكرى (از علماى سرشناس اهل سنت كردستان): او در ويدئويى كه در فضاى مجازى موجود است، درمورد وهابيت مى گويد:
__________________________________________________
(1). بعض العلماء فى كتبهم سماهم بالقرنيون، لان من النجد يخرج قرن الشيطان؛ فسماهم القرنيون نسبة بهذا الإسم؛ وبعض العلماء سماهم الوهابية؛ لان هذا الفكر اول ما نشأ، نشأ على لسان محمد بن عبد الوهاب … كما ورد فى حديث صحيح البخارى عندما دعا (ص) للشام بالبركة ولليمن بالبركة، فقيل له ولنجدنا يا رسول الله (ص) فقال (ص) عندها يطلع قرن الشيطان وصدق رسول الله (ص) وانتشر هذا الفكر من قبل نجد فهو مذهب شيطانى كما سماه النبى صلى الله عليه وسلم.
(۲). أما إنهم خوارج، فهم خوارج قطعا لأنهم انشقوا عن صفوف المسلمين ورفعوا السلاح . اساس وهابيت از كجا پيدا شده است؟ اساس اينها از ذو الخويصرة (از خوارج) است كه درمقابل پيامبر (ص) به حضرت بى ادبى كرد. اين شخص دچار كوته نظرى بود … اگر همان صحابه و عالمان اطراف پيامبر (ص) الان نيز زنده بودند، از زبان قلم و قتل وهابيان در امان نبودند.
ل. شيخ محمد زغموط (رئيس مجلس اسلامى فلسطين): او در سخنرانى خود بعد از ترور «شيخ بوطى» گفت:
اين وهابيانى كه از نسل خوارج اند و از خارجى به خارجى ديگر منتقل شدند، تا به اين زمان رسيدند. اينها خوارج و قاتلان امت اند، اعوان آمريكا و صهيونيست ها هستند،اينها ساخته و پرداخته دشمنان امت اند … آنها هيچ ارتباطى به اسلام و مسلمانان ندارند، آنها خوارج امت اند. «1»
م. مولوى عبدالرحمن سربازى (از علماى سرشناس اهل سنت ايران) وى نيز مى گويد:
وهابيت خطرى است كه از نظر علماى مذاهب اربعه، رشد خيلى عجيب و بدجورى پيدا كرده اند.علامه شامى سيد محمد امين بن عابدين می فرمایند: اينها مثل خوارج عمل مى كنند و كارهايى دارند مى كنند كه خود را فقط مسلمان مى دانند و غيرخود را مسلمان نمى دانند و قتل مسلمين را و كشتن مسلمين را اينها مثل خوارج جايز مى دانند. «2»
ن. عبدالقادر الشيخ ابراهيم (از علماى اهل سنت سومالى): وى در مصاحبه با «شبكه العالم» مى گويد: «ما در سومالى به آنها سلفى نمى گوييم، خوارج مى گوييم …». «3»
__________________________________________________
(1). هؤلاء الذين تنقلوا من ظهور الخوارج، من خارج الى خارج حتى وصلوا اليوم إلى هنا، هؤلاء هم خوارج الأمة قتلة الأمة أعوان الأمريكان أعوان الصهاينة، هولاء صنائع أعداء الأمة … هؤلاء لا صلة لهم لا بالإسلام ولا بالمسلمين هم خوارج هذه الأمة.
(۳) .. نحن لا نقول السلفية فى الصومال، نسمّيهم الخوارج ….
س. شيخ عبدالله عبدالعزيز هرتلى شافعى (از علماى سرشناس اهل سنت كردستان عراق): اين عالم سرشناس كرد شافعى، كتابى به نام خوارج وهابى و سلفى ها را بهتر بشناسيم ضد وهابيت تأليف كرده است كه در آن وهابيان را خوارج آخرالزمان معرفى مى كند. «1»
ع. الشيخ عبدالله القحطانى: وى كه از علماى اهل سنت «عمان» و از استادان بنام فقه و اصول عقايد در اين كشور است، كتابى به نام هؤلاء هم الخوارج تأليف كرده است كه در آن به صراحت وهابيان و سلفيت تكفيرى را خوارج زمان ما معرفى مى كند. «2»
ف. استاد مصطفى الحبيبى (استاد دانشگاه اسلامى تونس): وى نيز در سخنرانى هاى خود، وهابيان را خوارج زمان مى داند. «3»
۲٫ شباهت هاى وهابيان با خوارج
حال كه موضع بزرگان علماى اهل سنت درمورد وهابيان و مدعيان سلفى گرى مشخص شد، به بيان شباهتهاى اين گروهها با خوارج مى پردازيم ، در ابتدا شباهتهاى ظاهرى را بيان مى كنيم:
الف. سر تراشيده
يكى از علائم ظاهرى خوارج در زمان رسول خدا (ص) طبق روايات اهل سنت، سر تراشيده است. امام احمد بن حنبل در مسند خويش روايتى آورده است كه ديگر علماى اهل سنت، ازجمله حمزه احمد الزين آن را تصحيح كرده اند. «4» وى مى نويسد:
__________________________________________________
(1). اين كتاب در ايران با ترجمه جعفر پروينى در سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات «شيخى» تهران چاپ شد.
(2). اين كتاب بدون تاريخ نشر و ناشر چاپ شده است، ولى در فضاى مجازى به راحتى قابل دسترسى است.
(3) لذلك نحن الآن نسمى الوهابية بخوارج العصر.
(۴). عبد الصَّمَدِ قال: لَيْتَ أنى رأيت رَجُلًا من أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وسلم يحدثنى عَنِ الْخَوَارِجِ قال فَلَقِيتُ أَبَا بَرْزَةَ فى نَفَرٍ من أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وسلم فقلت حدثنى شَيْئاً سَمِعْتَهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فى الْخَوَارِجِ قال أُحَدِّثُكُمْ بشيء قد سَمِعَتْهُ أذناى وَرَأَتْهُ عيناى أُتِىَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِدَنَانِيرَ فَقَسَمَهَا وَثَمَّ رَجُلٌ مَطْمُومُ الشَّعْرِ آدَمُ أو أَسْوَدُ بين عَيْنَيْهِ أَثَرُ السُّجُودِ وعليه ثَوْبَانِ أَبْيَضَانِ فَجَعَلَ يَأْتِيهِ من قِبَلِ يَمِينِهِ وَيَتَعَرَّضُ له فلم يُعْطِهِ شَيْئاً قال يا محمد ما عَدَلْتَ الْيَوْمَ فى الْقِسْمَةِ فَغَضِبَ عضبا شَدِيداً ثُمَّ قال والله لَا تَجِدُونَ بعدى أَحَداً أَعْدَلَ عَلَيْكُمْ مِنِّى ثَلَاثَ مرات ثُمَّ قال يَخْرُجُ من قِبَلِ الْمَشْرِقِ رِجَالٌ كان هذا منهم هَدْيُهُمْ هَكَذَا يقرؤون الْقُرْآنَ لَا تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ ثُمَّ لَا يَرْجِعُونَ فيه سِيمَاهُمُ التَّحْلِيقُ لَا يَزَالُونَ يَخْرُجُونَ حتى يَخْرُجَ آخِرُهُمْ مع الدَّجَّالِ فإذا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِيقَةِ. (مسند الإمام أحمد بن حنبل، شرح: حمزة احمد الزين، ج ۱۵، ص ۴۲، ذيل ح ۱۹۶۹۴٫)
شريك بن شهاب گفت: آرزو داشتم كه يكى از اصحاب پيامبر (ص) را ببينم تا درمورد خوارج به من حديثى بگويد تا اينكه ابا برزه را در روز عرفه درميان جمعى از يارانش ديدم و به او گفتم: چيزى را كه از رسول خدا (ص) درمورد خوارج شنيدى به من بگو. او پاسخ داد: چيزى را به تو مى گويم كه گوش خودم شنيده و دو چشم خودم ديده است. براى رسول خدا (ص) سكه هاى طلايى آوردند و حضرت آنها را تقسيم مى كرد و شخصى با سر تراشيده و چهره سياه نزد حضرت بود. بين دو چشمش جاى سجده بود و دو تكه لباس سفيد بر تن داشت. چندين بار نزد حضرت آمد، اما پيامبر (ص) چيزى
به وى ندادند. پس گفت: اى محمد! قسم به خدا كه امروز در تقسيم اموال عدالت را مراعات نكردى! پيامبر (ص) بسيار خشمگين شد و سپس فرمود: قسم به خدا بعد از من شخصى عادلتر از من را نخواهيد ديد! و اين جمله را سه بار مطرح كردند! سپس فرمودند: از سمت مشرق گروهى قيام مى كنند كه انگار او يكى از آنهاست! روش آنها چنين است: قرآن مى خوانند، ولى از استخوان ترقوه آنها عبور نمى كند! از دين مانند بيرون رفتن تير از كمان بيرون مى روند! و ديگر به دين باز نمى گردند! سپس دست خود را روى سينه اش گذاشت و فرمود: علامت ظاهرى آنها سر تراشيده است! و به صورت مستمر قيام مى كنند تا اينكه آخرين آنها به همراه دجال قيام كند! اگر آنها را ديديد، بكشيدشان كه آنها بدترين مخلوقات با بدترين اخلاق هستند. «1»
__________________________________________________
(1). همان.
مضمون روايت مسند احمد در سنن نسائى آمده است، اما با تفاوتى اندك كه ثابت مى كند كسانى كه با سرتراشيده مى آيند، خوارج آخرالزمان هستند! «1»
وهابيان نيز با تأسى به اين علامت (در دوره اول حكومت خويش) به همه اتباع خود دستور تراشيدن سر مى دادند. در اين زمينه در كتاب الجواهر المضية كه سخنان و نامه هاى محمد بن عبدالوهاب و علماى درجه يك وهابيت را ذكر كرده است، درمورد تراشيدن سر چنين مى گويد:
سؤال درمورد تراشيدن موى سر … ولى امر (محمد بن سعود) دستور به تراشيدن موى سر داد، زيرا تراشيدن نزد ما رسم است و جز نادانها اين كار را ترك نمى كنند. به همين دليل، نهى حاكم از
نتراشيدن براى راهنمايى مردم است، نه به معنى حرام كردن اين كار، تا اينكه راه فساد باز نشود، زيرا كافران در زمان ما سر خود را نمى تراشند و نتراشيدن سر، شبيه شدن به آنها است! «2»
در همين زمينه، «زين الدين دحلان»، مفتى اعظم شافعى هاى مكه در زمان سقوط حكومت اول وهابيت، به نقل از «مفتى زبيد» مى نويسد:
سيد عبدالرحمن اهدل مفتى زبيد مى گفت: به نوشتن كتاب در رد وهابيت احتياج نيست، بلكه همين علامت كه رسول خدا (ص) فرمودهاند (علامت ظاهرىشان سرتراشيدن است) براى رد آنها كفايتى میكند، زيرا هيچ يك از بدعتگذاران قبل از وهابيت چنين نمى كرده اند! «1»
__________________________________________________
(1). يَخْرُجُ فى آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ كَأَنَّ هذا منهم يقرئون الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ من الْإِسْلَامِ كما يَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِيَّةِ سِيمَاهُمْ التَّحْلِيقُ لَا يَزَالُونَ يَخْرُجُونَ حتى يَخْرُجَ آخِرُهُمْ مع الْمَسِيحِ الدَّجال. (سنن النسائى، ج ۷، ص ۱۲۰، ح ۴۱۰۳٫)
(2). وأما السؤال الخامس عن حلق شعر الرأس … وأما تعزيز من لم يحلق وأخذ ماله فلا يجوز وينهى فاعله عن ذلك … وإنما نهى عنه ولى الأمر لأن الحلق هو العادة عندنا ولا يتركه إلا السفهاء عندنا فنهى عن ذلك تنزيها لا نهى تحريم سدا للذريعة ولأن كفار زماننا لا يحلقون فصار فى عدم الحلق تشبها بهم. (محمد بن عبد الوهاب، مجموعة الرسائل والمسائل النجدية الجزء الرابع المسماة بالجواهر المضية، ص ۵۷۸، باب «حكم المصافحة والمعانقة وتقبيل اليد وحلق الرأس».)
ب. تراشيدن سبيل و كوتاه كردن لباس
يكى ديگر از روايات مطرح شده در كتابهاى اهل سنت، درمورد خوارج، روايتى است كه در كتاب تاريخ بغداد يا تاريخ مدينةالسلام آمده است كه خوارج سر خود را مى تراشند و لباس خود را تا نصف ساق، كوتاه مى كنند. خطيب بغدادى در اين زمينه از «ام المومنین حضرت عايشه» همسر رسول خدا (ص) در بيان نشانه هاى خوارج چنين نقل مى كند كه:
از پيامبر شنيدم كه فرمود: امت من بر دو فرقه مى شوند و يكى از آن دو از دين بيرون مى رود؛ گروهى كه سر خود را تيغ مىزند و سبيل را نيز از ته مىتراشند! لباسهاى آنان تا نيمه ساق پايشان است. قرآن مى خوانند، اما از گلوى آنان عبور نمى كند (به درون آنها نمى رسد) و كسى كه از همه مردم به من محبوبتر است و خدا نيز او را از همه بيشتر دوست دارد، با آنها مى جنگد. «2»
ج. صفات منطبق بر فرقه شاخ (يا امت) شيطان در روايات رسول خدا (ص)
يكى از نشانه هايى كه براى فتنه و خوارج آخرالزمان، در روايتهاى اهل سنت آمده، «دو شاخ شيطان» است كه علماى اهل سنت در ذيل اين روايات، آنها را با خوارج مرتبط دانسته اند. «سهيلى» در اين زمينه مىنويسد: «راستى سخن رسول خدا (ص)
__________________________________________________
(1). وكان السيد عبد الرحمن الأهدل مفتى زبيد يقول لا حاجة إلى التأليف فى الرد على الوهابيةبل يكفى فى الرد عليهم قوله صلى الله عليه وسلم سيماهم التحليق فإنه لم يفعله أحد من المبتدعة غيرهم. (احمد بن زينى دحلان، فتنة الوهابية، ص ۱۴٫)
(2). فقالت عائشة ما يمنعنى ما بينى وبين على أن أقول الحق سمعت النبى صلى الله عليه وسلم يقول تفترق أمتى على فرقتين تمرق بينهما فرقة محلقون رؤوسهم محفون شواربهم أزرهم إلى أنصاف سوقهم يقرؤون القرآن لا يتجاوز تراقيهم. (خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج ۱، ص ۱۶۰٫) درمورد خوارج آشكار شد كه اولين آنها شخصى از اهل نجد بود، همانجايى كه رسول خدا (ص) درمورد آن فرموده بود كه شاخ شيطان از آنجا بيرون مى آيد.» «1»
براى روشنتر شدن اين مطلب، برخى از روايت هاى اهل سنت را در اين زمينه مطرح مى كنيم:
۱٫ شاخ شيطان از منطقه نجد بيرون خواهد آمد!
در صحيح بخارى آمده است:
پيامبر (ص) فرمودند: خداوندا! به منطقه شام ما بركت بفرست و به منطقه يمن ما. گفتند: اى رسول خدا! و براى منطقه نجد ما؟ رسول خدا (ص) دوباره فرمودند: خداوندا! به منطقه شام ما بركت بفرست. و به منطقه يمن ما! دوباره پرسيدند: اى رسول خدا! و براى منطقه نجد ما؟ رسول خدا (ص)
فرمودند: زلزله ها و فتنه ها از آنجاست و شاخ شيطان از آنجا بيرون مىآيد! «2»
جالب است كه محمد بن عبدالوهاب از منطقه نجد مى باشد و در همين منطقه با محمد بن سعود پيمان همكارى بست. البته وهابيان، اين روايت، اينگونه توجيه كرده اند كه نجد به معنى منطقه هموار است! و چنين منطقه اى در عراق مى باشد! و مقصود از نجد در روايات، عراق است! آنها كلام صريح رسول خدا (ص) را با بهانه هاى واهى توجيه مى كنند. يكى از معاصران محمد بن عبدالوهاب، «محمد بن اسماعيل صنعانى»، امير و مجتهد يمن بود. او به محض اينكه از جريان قيام مذهبى نجدى ها آگاهى يافت، بسيار خوشحال شد و قصيده اى سرود كه مطلع آن اين است:
__________________________________________________
(1). وظهر صدق الحديث فى الخوارج وكان أولهم من ضئضئى ذلك الرجل أى من أصله وكانوا من أهل نجد التى قال النبى منها يطلع قرن الشيطان. (سهيلى، الروض الانف، ج ۴، ص ۲۷۴٫)
(2). حدثنا محمد بن الْمُثَنَّى قال: حدثنا حُسَيْنُ بن الْحَسَنِ قال: حدثنا بن عَوْنٍ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ قال: اللهم بَارِكْ لنا فى شَامِنَا وفى يَمَنِنَا قال قالوا وفى نَجْدِنَا قال قال اللهم بَارِكْ لنا فى شَامِنَا وفى يَمَنِنَا قال قالوا وفى نَجْدِنَا قال قال هُنَاكَ الزَّلَازِلُ وَالْفِتَنُ وَبِهَا يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ. (محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، ج ۱، ص ۳۵۱، ش ۹۹۰٫)
«سلام من بر نجد و ساكنانش باد …»؛ «1» يعنى علامت ويژه وهابيان را نجدى بودن آنها مى داند! ولى همين شيخ، آنگاه كه از حقيقت قضيه آگاه شد و ديد كه جريان امر از غرض ورزى و توطئه چينى خالى نيست، از كار خود به شدت پشيمان شد و اشعار ديگرى سرود كه مطلع آن چنين است: «من از آنچه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، چون خلاف آنچه پيش من بود، ثابت شد.»
همچنين در كتابهاى لغت، «نجد» را غير از عراق معرفى كرده اند. فيومى مى گويد: «نجد بخش معروفى از ديار عرب است كه دركنار عراق مى باشد، ولى جزو حجاز نيست، اگرچه از جزيرة العرب است.» «2»
ابن منظور افريقى نيز مى نويسد: «هر آنچه از سرزمين تهامه تا سرزمين عراق كه ارتفاع داشته باشد، نجد ناميده مى شود» «3» ابيوردى اموى نيز در شعر خود مى گويد: «تو اگر به عراق بروى، با اينكه دلت در نجد است …» «4» كه به خوبى فرق بين عراق و نجد را بيان مى كند. به همين دليل، «شيخ سليمان بن عبدالوهاب»، برادر محمد بن عبدالوهاب، در كتاب خود كه ضد وهابيت تأليف كرده است، مى نويسد:
__________________________________________________
(1). وتعدى ذلك إلى تكفير جمهور المسلمين وقد قاتلهم بهذا الوجه الذى أبداه وقد وقفت على رسالة لهم فى هذا الشأن وقد كان المولى العلامة السيد محمد بن إسماعيل الأمير بلغة من أحوال هذا النجدى ما سره فقال قصيدته المشهورة:
سلام على نجد ومن حل فى نجد وإن كان تسليمى على البعد لا يجدى
ثم لما تحقق الاحوال من بعض من وصل إلى اليمن وجد الأمر غير صاف عن الأدغال وقال:
رجعت عن القول الذى قلت فى النجد فقد صح لى عنه خلاف الذى عندى.
(قنوجى بخارى، أبجد العلوم الوشى المرقوم فى بيان أحوال العلوم، ج ۳، ص ۱۹۶٫)
(2). و (النجد) ما ارتفع من الأرض و الجمع (نجود) مثل فلس و فلوس و بالواحد سمى بلاد معروفة من ديار العرب مما يلى العراق و ليست من الحجاز و إن كانت من جزيرة العرب.
بن على المقرى (الوفاة: ۷۷۰ ه)، احمد بن محمد فيومى، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، ج ۲، ص ۵۹۳٫
(3). وما ارتفع عن تهامة إلى أرض العراق، فهو نجد. (ابن منظور، لسان العرب، ج ۳، ص ۴۱۳٫)
(4). فَإِنَّكَ إِنْ أَعْرَقْتَ وَالقَلْبُ مُنْجِدٌ نَدِمْتَ وَلَمْ تَشْمُمْ عَراراً وَلا رَنْدا. (ابيوردى، ديوان الأبيوردى، ج ۱، ص ۷۷۰٫)
از دلايل باطل بودن مذهب شما روايتى است كه در صحيحين آمده، كه ابتداى كفر از سمت مشرق مى باشد». سپس در ادامه مى نويسد: «شهادت مى دهم كه رسول خدا (ص) راستگوست و امانت خويش را ادا كرد و رسالتش را رساند. «1»
۲٫ شاخ شيطان از شرق مدينه بيرون مى آيد!
نشانه ديگرى كه در صحيح بخارى درمورد «شاخ شيطان» و «خوارج» آمده آن است كه شاخ شيطان
از شرق مدينه بيرون خواهد آمد! در اين كتاب آمده است: «رسول خدا (ص) درحالىكه رو به مشرق بودند، فرمودند: آگاه باشيد كه فتنهها از اينجاست. همينجاست كه شاخ شيطان از آن بيرون مى آيد!». «2»
۳٫ شاخ شيطان از ميان دو قبيله «ربيعه» و «مضر» بيرون مى آيد!
يكى ديگر از نشانه هايى كه براى شاخ شيطان و خوارج آخرالزمان در كتابهاى اهل سنت آمده است، بيرون آمدن اين شاخ از بين دو قبيله ربيعه و مضر مى باشد. در صحيح مسلم آمده است:
رسول خدا با دست خويش به سمت يمن اشاره كردند و فرمودند: آگاه باشيد كه ايمان در اينجاست و قساوت و سنگ دلى، درميان كسانى است كه پشت سر شتران فرياد برمىآورند! در همان جا كه دو شاخ شيطان در ميان دو قبيله ربيعه و مضر بيرون مى آيد! «3»
__________________________________________________
(1). (فصل) ومما يدل على بطلان مذهبكم ما فى الصحيحين عن أبى هريرة رضى الله تعالى عنه عن النبى صلى الله عليه وسلم أنه قال رأس الكفر نحو المشرق وفى رواية الإيمان يمانى والفتنة من ها هنا حيث يطلع قرن الشيطان وفى الصحيحين أيضا عن ابن عمر رضى الله تعالى عنه عن النبى صلى الله عليه وسلم أنه قال وهو مستقبل المشرق إن الفتنة هاهنا … أقول أشهد أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لصادق فصلوات الله وسلامه وبركاته عليه وعلى آله وصحبه أجمعين لقد أدى الأمانة وبلغ الرسالة. (سليمان بن عبد الوهاب، الصواعق الإلهية فى الرد على الوهابية، ص ۴۳٫)
(2). حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ حدثنا لَيْثٌ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ رضى الله عنهما أَنَّهُ سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وهو مُسْتَقْبِلٌ الْمَشْرِقَ يقول ألا إِنَّ الْفِتْنَةَ هَا هُنَا من حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ. (محمد بن اسماعيل، صحيح البخارى، ج ۶، ص ۲۵۹۸، ش ۶۶۸۰٫)
(3). حدثنا أبو بَكْرِ بن أبى شَيْبَةَ حدثنا أبو أُسَامَةَ ح وحدثنا بن نُمَيْرٍ حدثنا أبى ح وحدثنا أبو كُرَيْبٍ حدثنا بن إِدْرِيسَ كلهم عن إسماعيل بن أبى خَالِدٍ ح وحدثنا يحيى بن حَبِيبٍ الْحَارِثِى واللفظ له حدثنا مُعْتَمِرٌ عن إسماعيل قال: سمعت قَيْسًا يَرْوِى عن أبى مَسْعُودٍ قال: أَشَارَ النبى صلى الله عليه وسلم بيده نحو الْيَمَنِ فقال ألا إِنَّ الْإِيمَانَ ها هنا وأن الْقَسْوَةَ وَغِلَظَ الْقُلُوبِ فى الْفَدَّادِينَ عِنْدَ أُصُولِ أَذْنَابِ الْإِبِلِ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنَا الشَّيْطَانِ فى رَبِيعَةَ وَمُضَرَ. (مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، ج ۱، ص ۷۱، ش ۵۱٫)
اين نكته چه ارتباطى به وهابيان دارد؟ در كتابى كه امين الريحانى وهابى، در سيره ملك عبدالعزيز آل سعود تأليف كرده است، با نشان دادن شجره نامه محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود، مىگويد: «محمد بن عبدالوهاب از قبيله مضر و محمد بن سعود از قبيله ربيعه است.» «1»
__________________________________________________
(1). امين ريحانى، تاريخ نجد وسيرة عبد العزيز آل سعود، ص ۳۳٫پایان قسمت اول