چرا متوجه طنز حافظ نشدیم؟
حافظ یکی از شاعرانی است که بیشترین مایة طنز را در غزل خویش به کار برده است و تاریخ عصر خویش را با نگاه نقادانه و طنزآمیز تحلیل و بررسی کرده است. حافظ با به کار بردن ایهام در غزلهایش مخاطب را میان طنز و جد سرگردان میکند و برداشتهای متضادی را باعث میشود. طنز حافظ چه ویژگیهایی دارد؟ چه تفاوتهایی میان طنز حافظ، سعدی، عبید و… دیده میشود؟ نخستینبار در سال ۱۳۳۵ در دفتر مجله «سخن» از مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری شنیدم که حافظ شعر طنزآمیز هم دارد که بسیار حیرت کردم. تعجبم را به ایشان ابراز کردم. آقای خانلری برای من مثالی آورد. این بیت را خواند که طنز آشکاری دارد:
دوش میگفت به مژگان سیاهت بکشم
یارب از خاطرش اندیشة بیداد ببر
در جلسههای بعد چندبار دیگر هم خانلری اشعار دیگری از حافظ را به عنوان نمونة طنز ذکر کرد. تعجبم از این بود که چرا پیش از او کسی متوجه طنز حافظ نشده بود. اصرار کردم مقالهای در این باره بنویسد. خانلری نوشتن مقاله را به آینده موکول میکرد تا آنکه در آخر عُمر دوـ سه صفحه یادداشتوار در این باره نوشت. من خیلی بیشتر از این انتظار داشتم. هنوز هم تحقیق جدی دربارة طنز حافظ صورت نگرفته؛ جز دو یا سه مقاله که آقای خرمشاهی نوشتهاند و یک مقاله از دکتر شفیعیکدکنی و صفحات معدودی به تفاریق از کتاب «شرح شوق» دکتر سعید حمیدیان.
طنز، شوخی و فکاهی
طنز و شوخی و فکاهی در بسیاری از ابیات حافظ آشکار است. چند نمونه از طنز سادة او را مثال میزنم. میگوید:
آن کو تو را به سنگدلی کرد رهنمون
ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی
که بیشتر هزل است تا طنز٫ یا باز:
بنما به من که منکر حُسن رُخ تو کیست
تا دیدهاش به گزلک غیرت برآورم
«گزلک» کاردی است که سر سفره میبَرند. میگوید اگر کسی منکر حُسن تو باشد، به من بگو تا چشمش را با گزلک بیرون بیاورم. یا جایی دیگر گفته است:
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
جای دیگر میگوید:
یا وفا، یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب
بوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
یا در غزلی دیگر میگوید:
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش!
قلب در مصراع اول قلب ِمعمولی است؛ اما خصوصیات سرداران بزرگ جنگ این بوده که میدانستند چگونه به قلب سپاه دشمن بزنند و پیروز بشوند. پس در اینجا ایما به قلب سپاه دارد. «جانداری» هم لغتی قدیمی است، یعنی «محافظ». یک بیت دیگر چنین است:
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت؟ آخر الدواء الکی
«آخر الدواء الکی» اصطلاحی پزشکی است که از عربی وارد زبان فارسی شده است. این را موقع معالجة زخمهای شدید میگفتند؛ یعنی اگر هیچ کاری نمیشد کرد، دست آخر باید زخم را داغ کرد، نه از اول. معنی مجازی هم دارد؛ یعنی برای حل مشکل شدیدترین کار را آخر باید کرد. باز در بیتی دیگر میگوید:
گفت: خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم
«محصل» مأمور وصول مالیات بوده. آن موقع کسی دوست نداشت که مالیات بپردازد؛ به هر صورتی که بود، مالیات را میگرفتند. دلدار به حافظ میگوید که: خودت دلت را دادی، محصل آن را به زور از تو نگرفته بود. حتی در این بیت هم طنز هست:
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو: گناه من است
حافظ اشعری بوده. معتقد بوده که کارهای نیک و بد ما تعیین کنندة سرنوشت ما در آخرت نیست. خدا هر گونه که بخواهد، ما را کیفر میدهد، یا نمیدهد. جبر بر اعمال ما حاکم است. میگوید تو با خداوند ادب را رعایت کن و بگو که گناه من است.
شعرهای پیچیده سرشار از طنز
البته شعرهای پیچیدهتر هم هست که شنوندة شعر در آغاز متوجه طنز آن نمیشود. یکی از آنها این است:
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی، یا به فسق همچو منی
این بیت را برای بسیاری خواندهام و عجیب است که متوجه طنز آن نشدند. آقای هروی در کتاب «شرح غزلهای حافظ» بیت را این گونه معنی کردهاند که: «زهد تو چیزی به رونق این کارخانه نمیافزاید.» در حالی که اینجا صحبت افزودن نیست، صحبت کم کردن است. دلداری میدهد و میگوید: غصه مخور که زهد تو هم چیزی از رونق این کارخانه کم نمیکند! یا بیت دیگر:
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیکنامی نیز میباید درید
برای معنی کردن این بیت خیلیها تفسیر کردهاند. حالا نمیخواهم اسم ببرم. پنج شش نفر از کسانی که شعرهای حافظ را تفسیر کردهاند، نتوانستهاند معنی دقیق آن را بگویند. چون معنی «جامهای در نیکنامی دریدن» برایشان روشن نبوده. این اصطلاح سابقهای در اشعار شاعران دیگر هم دارد؛ مثلا نظامی گنجوی میگوید:
چو خواهی صد قبا در شادکامی
بدر یک پیرهن در نیکنامی
یا سلمان ساوجی میگوید:
سلیمان شنید نامت زد دست در گریبان
بل تا به نیکنامی پیراهنی دراند
از همه جالبتر یک ضربالمثل عامیانه است که حالا فراموش شده، اما در گذشته رایج بوده است: «یک جامه بدر به نیکنامی، باقی دگر خود دانی». حال چرا «جامه دریدن»؟ این به ماجرای حضرت یوسف و زلیخا برمیگردد. البته شاید علت دیگری هم داشته، اما حافظ چه میگوید و طنزش کجاست؟ میگوید: اگر ما در عالم رندی دامنی پاره کردیم، باکی نیست. میخواستیم به نیکنامی معروف بشویم؛ اما آنجا پیراهن پاره نشده، دامن پاره شده است که این نشاندهندة تردامنی و عدم عفت است. طنزش در این است. عجب است که این را متوجه نشدهاند و درست هم معنی نکردهاند. یا در این شعر:
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش هست کنون باد به دست
در چاپ قزوینی ـ غنی آمده: «یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست» که واقعا اشتباه است و صورت درست همان است که خواندم. نسخ دیگر هم آن را تأیید میکند. حضرت سلیمان قدرتهای بسیار داشته، از جمله باد به فرمانش بوده؛ اما حافظ به این معنی گرفته که در دست من باد است؛ یعنی هیچ چیز در دستم نیست. در شعر دیگر میگوید:
میکند حافظ دعایی، بشنو آمینی بگو:
روزی ما باد لعل شکّرافشان شما
یعنی لب لعل افشان شیرینگفتار شما نصیب ما بشود. میدانیم دلدار است که باید حاجت را برآورد؛ اما شاعر توقع آمین دارد! میگوید من دعا میکنم، تو آمین بگو شاید مستجاب بشود و لب لعل تو نصیب من بشود.
طنز تلخ حافظ
حافظ گاهی اوقات طنز تلخ هم به کار میبرد:
چه شکر گویمت ای سیل غم؟ عفاکالله
که روز بیکسی آخر نمیروی ز سرم
میگوید: ای غم، تو لااقل من را تنها نمیگذاری. باید شکر این کار را بگویم. در بیت دیگر میگوید:
چو به هنگام وفا هیچ ثباتیت نبود
میکنم شکر که بر جور دوامی داری
میگوید در وفا که پایداری نداشتی. باز جای شکرش باقی است که در جور پایداری میکنی. به نظرم این طنز تلخ بود.
ادامه دارد

طنز در شعر حافظ استاد ابوالحسن نجفی ـ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی ـ بخش اول
حافظ یکی از شاعرانی است که بیشترین مایة طنز را در غزل خویش به کار برده است و تاریخ عصر خویش را با نگاه نقادانه و طنزآمیز تحلیل و بررسی کرده است. حافظ با به کار بردن ایهام در غزلهایش مخاطب را میان طنز و جد سرگردان میکند و برداشتهای متضادی را باعث میشود. طنز حافظ چه ویژگیهایی دارد؟ چه تفاوتهایی میان طنز حافظ، سعدی، عبید و… دیده میشود؟ نخستینبار در سال ۱۳۳۵ در دفتر مجله «سخن» از مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری شنیدم که حافظ شعر طنزآمیز هم دارد که بسیار حیرت کردم.
شناسه خبر : 19819