من رسیدهام
اندوهی در چشمانت نشست رهرو نازک دل
میان ما ره درازی نیست لرزش یک برگ…”
…
و فردا برای همهی ما “اول دی ماه است…”
چراغی از شعر پیشکش یلدای شما / مریم پارسا[۱]
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی غنیمت است چنین شب که دوستان بینی[۲]
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم[۳]…
گذر زمان غارتگر غنیمت شاد کنار هم بودنها و با هم بودنهاست. عطر چای تازه دم و شب چرهای اندوخته ی روزها ویژه چنین شبی. برق شادی در گوشهی چشمان پدر بزرگها و مادر بزرگها ، ذوق و انتظار کودکان و زرق و برق شیرینی و آجیل یلدا و همهمهی هجوم میهمانان ناخوانده و خوانده.
هر بار که در به روی میهمانی گشوده میشود سوز سرمای سربی به درون میتازد و یال و کوپال زمستان جلوه میکند. پاییز زرد رنگ و ضعیف پا پس و میکشد و مغلوب و تسلیم زمستان میشود.
اما براستی چه کسانی عمق بلندای یلدا را میفهمند. شبی طولانی که نزدیک به چهارده ساعت به طول میانجامد.
بلندای یلدا را نگهبانی میفهمد که شب را تا صبح باید پاسبانی بدهد. بلندای یلدا را دانشجوها و سربازانی میفهمند که از خانواده دور شدهاند و تنها باید شب را صبح کنند. یلدا را عاشقی که در فراق معشوق است میفهمد. یلدا را مأموران قطار میفهمند که شب را تا صبح مجبورند صدها بار راهروهای قطار را طی کنند. درازای یلدا را چشمهایی میفهمند که به قطره قطره افتادن سرم خیره میشوند. یلدا را آن که در بند و است میفهمد و آنکه دلش در بند است میفهمد. یلدا را زنان و مردانی میفهمند که هرگز فرزندی نداشتهاند و یک عمر حسرت پدر و مادر شدن را کشیدهاند. بلندای یلدا را چشمان به غم نشسته بیماران در مییابد. درازای لحظههای این شب را پدری میفهمد که دستش خالی است، سفرهاش خالی است و خجالت زده سر به زیر افکنده تا این شب طولانی صبح شود. یلدا در بغضهای فرو خورده یتیمان معنا میشود. یلدا در اندوه بچههای سرطانی، بچه های EB، بچههای هموفیلی، بچههای شین آباد، بچههای بمباران شیمیایی، و بغض و درد بیپایان مادران کوبانی که پرپر شدن فرزندانشان را در مقابل چشمانشان میبینند، معنا میشود. اولین شب سرد زمستان را پدر شنگالی میفهمد که باید در چادر و با یک پتو همه فرزندانش را گرم کند و خود بدون پتو سرما را تا مغز استخوانش حس کند.
آری براستی گاه بلندای این شب به بلندای تنهایی و اندوه انسان است.
ما شبِمان را شادیِمان را و یلدایمان را به خانه همهی شما میآوریم . و برایتان چراغی از شعر پیشکش آوردهایم تا از دریچهی آن به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرید[۴].
“نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
زیرا که من ریشههای تو را دریافتهام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست…[۵]”
…
تێ دهفکرم کاتی زوو
وهختی خۆشی ڕابردوو
که سهرماوهز لا ئهچوو
بهفرانبار ئهکهوته ڕوو
شهوی چله له ماڵان
کۆڕی خزم و ھهڤالان
گوێز و مهویژ زۆر یا کهم
له سهر قورسی ئهبوو جهم
بابا باسی زووی دهکرد
ھهموو گوێمان بۆ ئهگرد
ئارام کووا خۆشی جاران
بهزمهکهی چلهی زستان[۶]
…
“تو در راهی
من رسیدهام
اندوهی در چشمانت نشست رهرو نازک دل
میان ما ره درازی نیست لرزش یک برگ[۷]…”
…
و فردا برای همهی ما “اول دی ماه است[۸]…”
——————————————————————————–
[۱] . کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی.
[۲] . سعدی.
[۳] . فروغ فرخزاد.
[۴] . برگرفته از شعر فروغ فرخزاد.
[۵] . احمد شاملو.
[۶] . ماموستا ره شید سه رمه دی متخلص به ئارام.
[۷] . سهراب سپهری.
[۸] . برگرفته از شعر فروغ فرخزاد.