از مبانی اساسی تدوین مقررات و قوانین مربوط به حقوق جنگ، حمایت از غیرنظامیان در زمان حمله، تفکیک اهداف نظامی از اهداف غیرنظامی و بهکار بستن حداکثر امکانات برای جلوگیری از رسیدن صدمه به مناطق غیرنظامی است که رژیم جنایتکار بعثی در جنگتحمیلی هشتساله هیچکدام از این معیارها را به رسمیت نشناخت.
حملات مکرر به مناطق مسکونی در دوران جنگتحمیلی که به «جنگشهرها» شهرت یافت، نمونهای دردناک از نقض حقوق انسانی توسط جنایتکاران بعثی بود.
حمله به شهرها و مناطق مسکونی اگرچه از روزهای آغاز جنگ در دستور کار فرماندهان نظامی عراق قرار داشت اما این حملات پیوسته نبود و در شرایطی قطع و دوباره شروع میشد.
با آغاز «عملیات رمضان» در اواخر تیرماه ۶۱ که در واقع نخستین عملیات برون مرزی ایران در خلال جنگ بود حمله به مناطق غیرنظامی و شهرها از سوی عراق ابعاد تازهای به خود گرفت و این حملات به صورت چشمگیری گسترش یافت و آمار شهدای جنگ بالا رفت.
نگاهی به آمار شهدا در طول هشتسال دفاعمقدس نشان میدهد بیشترین تعداد شهدا، مربوط به سال ۶۵ است. انجام عملیاتهای کربلای ۱ تا کربلای ۶ در فاصله تیرماه ۶۵ تا دی ماه همان سال که شکستهای پیاپی نظامی عراق در جبههها را رقم زد، دشمن را برآن داشت تا به تلافی این شکستها دیوانهوار مناطق مسکونی، شهرها، مناطق صنعتی، کارگری، اقتصادی و نفتی را هدف بمباران و موشکباران قرار دهد.
شهر «سنندج»، مرکز استان کردستان، به عنوان یکی از شهرهای بسیار مهم در پشتیبانی از جبهههای غربی از اهداف همیشگی دشمن در «جنگ شهرها» بود که بنا بر آمار موجود ۸۳ بار هدف حمله هوایی قرار گرفت که در جریان این حملات وحشیانه جمعاً ۹۳۵ نفر شهید و ۶۶۲ نفر هم مجروح شدند.
روز ۲۸ دیماه سال ۶۵ یکی از روزهایی بود که ددمنشانه به سنندج حمله شد، زخمهای آن روز هنوز برای مردم کردستان تازه است، روزی که در آن دشمن زبون زهر قساوت خویش را بر سر زنان و کودکان بیدفاع سنندج ریخت و در ۶ دقیقه بمباران بیامان، ۲۲۰ نفر از ساکنان غیرنظامی سنندج به شهادت رسیده و ۱۲۳ نفر هم زخمی شدند.
اسناد این واقعه دردناک نشان میدهد که روز یکشنبه ۲۸ دیماه سال ۶۵، ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه، ۱۸ نقطه شهر سنندج شامل: ۴ نقطه محله «پیر محمد» در خیابان انقلاب، ۲ نقطه خیابان چهارباغ، ۲ نقطه مجتمعهای مسکونی تکواحدی بنیاد مسکن، ۲ نقطه خیابان برادران شهید نمکی، ۳ نقطه خیابان اکباتان، آپارتمانهای ادب، تقاطع بلوار جانبازان و خیابان فلسطین، میدان نبوت، منازل مسکونی جنب پادگان و محله تَقتَقان هدف قرار میگیرند و ابری از دود و خاکستر آسمان شهر را فرا میگیرد.
پرونده قطور شهدای ۲۸ دیماه ۶۵ سنندج آنقدر دردناک است که خواندن برگ برگ آن بارها گلوی انسان را میفشارد. مگر میشود تنها لحظهای خود را جای بازماندگان آن جنایت قرار داد و متأثر نشد؟
نمیدانم از کدام شهدا بنویسم؟ از «عطا احمدی» و همسرش «مهین خیریه» که به اتفاق کودکان خردسالشان «رضا» و «نیما» به دیدار مادربزرگ خود، «ایران بقائیکُرد» رفته بودند و همه با هم به شهادت رسیدند؟
از «حمیرا مبارکی» که در خون خود میغلطد و دلبند ۶ ماههاش «آرزو» را تنها میگذارد، یا از «بتول حسینی» که به اتفاق سه فرزند کوچکش «چنور»، «خبات» و «چیمن» به دیدار معبود میشتابد؟
«علی شیخی» یکی دیگر از شهدای آن روز سنندج است که هفت سال بعد از ازدواج تازه چندماهی است خبردار شده که به زودی پدر میشود اما هیچگاه این لذت پدر شدن را درک نمیکند و پسرش زمانی به دنیا میآید که دوماه از شهادت پدر گذشته است.
«عزت صیدمرادی» سرباز گردان ۳۳۰ یگان یکم توپخانه لشکر ۹۲ زرهی است که به مرخصی میآید و هیچگاه به خدمت بازنمیگردد؛ «پروانه زیباهوش» در حال بازگشت از کلاس قرآن است که نزدیک در خانه با اصابت ترکش به شهادت میرسد و ۲ پسر و ۳ دختر کم سن و سالش را تنها میگذارد.
«محمود غلامی» افسر شهربانی سنندج است که ساعتی بعد از اینکه خانه را ترک میکند تا به محل خدمتش باز گردد از دور میبیند که محله آنها مورد اصابت بمب قرار میگیرد، سراسیمه به محل باز میگردد، چند قدم دورتر از خانه زن جوان همسایه را میبیند که فرزند هجده روزه غرقه در خونش رادر بغل گرفته و نمیخواهد مرگش را باور کند، همسر مجروحش را در حیاط خانه میبیند که پیکر غرقه در خون فرزند بزرگشان «اکبر» را در بغل گرفته و شیون میکند سراغ بقیه فرزندان را که میگیرد مادر میگوید: «مظفر»، «شیوا»، «شیدا» و «امیر» هم به شهادت رسیدهاند، نه میتواند حرفی بزند، نه پای ایستادن دارد، بهت زده بر زمین میافتد و آرام گریه میکند.
یکی از بازماندگان بمباران هوایی سال ۶۵ شهر سنندج «منصور دانانیائی» است که همسر، دختر و چهار پسرش را در این بمباران از دست داده است. او درباره آن روز اینچنین توضیح میدهد:
«راننده تاکسی بودم، ساعت ۱۲ ظهر بود که برای خوردن نهار و خواندن نماز به خانه رفتم، غذا را به اتفاق همسرم و بچه ها خوردیم و بعد از خواندن نماز از بچهها و مادرشان خداحافظی کردم، ماشین را که روشن کردم نگران بودم، باور کنید انگار میدانستم قرار است اتفاقی بیافتد، پیاده شدم که به خانه برگردم دوباره پشیمان شدم. مشغول مسافرکشی بودم که صدای آژیر خطر بلند شد، ماشین را متوقف کردم و با مسافران در گوشهای پناه گرفتیم، ۴ هواپیما را دیدم که در آسمان شهر ظاهر شدند، اول دیوار صوتی را شکستند، مردم سراسیمه این طرف و آن طرف میدویدند.
هواپیماها شروع به بمباران کردند، تقریباً همه نقاط متراکم و پرجمعیت شهر را بمباران کردند بمباران که تمام شد به طرف منزل حرکت کردم حوالی میدان انقلاب بود که سه مجروح را که وضعیت وخیمی داشتند سوار ماشین کردم و آنها را به بیمارستان توحید که در آن زمان تنها بیمارستان شهر بود رساندم؛ ترس و اضطراب تمام وجودم را گرفته بود به طرف خانه حرکت کردم از دهها متر آنطرفتر دیگر نمیتوانستم با ماشین جلو بروم همهجا ویران شده بود؛ پیاده راهم را ادامه دادم نزدیک که رسیدم دیدم یکی از بمبها مستقیماً به خانه ما خورده است، هراسان و گریان بهدنبال همسر و فرزندانم میگشتم و بلند آنها را صدا میزدم اما نه جوابی از آنها بود و نه اثری.
لودر شهرداری را دیدم که مشغول کنار زدن آوار بود، همانطور که بهت زده به محل نگاه میکردم جنازه پسرم «فواد» را دیدم که با تیغه لودر بالا آمد، خودم را جلو لودر پرت کردم، مردم به کمکم آمدند دستم را گرفتند و به گوشهای بردند، جنازه همه اعضای خانوادهام را یکی یکی از زیر خروارها خاک بیرون کشیدند و من همانجا نظارهگر بودم همسرم «حبیبه»، دخترم «فرانک» و پسرانم «فرید»، «فرامرز»، «فواد» و «فرشاد» همه با هم به شهادت رسیده بودند. تنها چیزی که از وسایل خانه باقی مانده بود عروسک پلاستیکی دختر نازنینم بود که هنوز هم آن را نگه داشتهام.»
اینها و دهها نمونه دیگر از این دست، واقعیتی است که در واپسین روزهای اولین ماه زمستان ۶۵ در «سنندج» رقم خورد؛ ابعاد جنایت آنقدر وسیع است و زخم بازماندگان حادثه آنقدر عمیق که قلم هیچگاه توان نگارش آن را ندارد و حق مطلب هیچگاه ادا نخواهد شد.
آری، اینها تنها گوشهای از آلام مردم بیگناه و مظلوم شهر سنندج بود که ناجوانمردانه مورد حمله قرار گرفته و به خاک و خون کشیده شدند تا روز ۲۸ دیماه نماد مقاومت و ایثار مردم کردستان شود.

۲۸ دیماه، نماد مقاومت و ایثار مردم کردستان
روز ۲۸ دیماه سال ۶۵ یکی از روزهایی بود که در آن دشمن زبون زهر قساوت خویش را بر سر زنان و کودکان بیدفاع سنندج ریخت و در ۶ دقیقه بمباران بیامان، ۲۲۰ نفر از ساکنان غیرنظامی سنندج به شهادت رسیده و ۱۲۳ نفر هم زخمی شدند.
شناسه خبر : 9751