نقش رؤسای عشایر و قبایل در تحولات مناطق کردنشین ایران / عمر فاروقی

سلاطین همیشه آغازگر آشوب و بلوا بوده اند مثلاً در تاریخ معاصر ایران، آشوبگر اصلی شخص محمد علیشاه قاجار بوده که  با آوردن قزاقهای روسی و عوامل غیرمسلمان مرکز قانونگذاری و مشروطیت کشور یعنی مجلس شورای ملی را به توپ بسته و رجال گرانمایه و ارزشمندو ادباء و نویسندگان نامی بودند تاچار به خروج از کشور  شدند

 
 نگاهی گذرا به حوادث و تغییر و تحولات قبل و بعد از شهریور 1320 و خروج نیروهای اشغالگر و قوات بیگانه از خاک مقدس ایران زمین دور و نقش عشایر و قبایل نامدار کرد در تحولات منطقه و جابجائی نیروها را بر محقق معلوم می دارند.
 
غور و تفحص در تاریخ معاصر نمودار این حقیقت تلخ است که بدبختانه در تاریخ ایران همیشه سلاطین آغازگر آشوب و بلوا بوده اند مثلاً در تاریخ معاصر ایران، آشوبگر اصلی شخص محمد علیشاه قاجار بوده که علیرغم اینکه پادشاه ایران و سوگند خورده که حافظ استقلال و مرزهای هوائی و آبی و زمینی و دین و مذهب رسمی کشور باشد با آوردن قزاقهای روسی و عوامل غیرمسلمان مرکز قانونگذاری و مشروطیت کشور یعنی مجلس شورای ملی را به توپ بسته و رجال گرانمایه و ارزشمندی که عمدتاً مجتهد اعلم و ادباء و نویسندگان نامی بودند تاچار به خروج از کشور و تحمل آوارگی و مصائب گوناگون شدند.
 
پس از اینکه دلیر مردان آذربایجانی و خوزستانی و کرمانشاهی بپاخاسته و آزادمردان و آزادیخواهان از کردستان و شمال و مرکز و شرق ایران به یاری آنها آمده و محمد علیشاه را ناچار به فرار کردند فرزندش احمد شاه ولیعهد بر تخت نشست اما بی لیاقتی و عدم تسلط و بر امور شیفتگی زندگی در اروپا موجب قدرت ارتش و روی کار آمدن رضا خان و پیوند میان او و هیتلر و نظام فاشیستی او در آلمان بهانه ای بدست متقین داد تا جملگی او را همانطور که آورده بودند برداشته و کشور در هرج و مرج و فئودالیزم و حکومتهای محلی و منطقه ای گرفتار شد در این شرایط بزرگترین عشیره موکریان فیض الله بیگها و ر دمبوکریها بودند که فرزندان مرحوم فیض الله بیگ دوازده نفر بودند مرکب از افراد زبده و تعلیم دیده نظامی و هنرمند و سیاتمدار مانند علی خان کلتپه با درجه امیر تومانی و حاج سلیم خان سرتیپ و افتخار دیوان و شجیع السلطنه که مرکز قدرتشان از مهاباد الی تکاب افشار و نیز بیگهای او با تو و حوزه گلباغی تا سقز و حدود گه‌ورک و سرشیو بود و این آقازاده ها دهات و املاک خود را کلاً خریداری کرده و در هر روستای مسجد، مدرسه و حجره طلاب و حتی گرمابه و مؤسسات کشاورزی دایر کردند و رقیب قدرتمند آنها آقایان دمبوکری بودند مرکب از ایلخانی زاده و قهرمانی و مهتدی و عباسی که در میان این طایفه نیز نماینده مجلس و سناتور و وکیل دادگستری و سرهنگ ارتش وجود داشتند.
 
اولین حادثه مهم در برخورد با عشایر کردستان فرار محمد علیشاه و آمدن شاهزاده ابوالفتح میرزای سالارالدوله به منطقه بود که او ابتدا در آذربایجان با ولی قدرتمند و هوادار روسیه آذری بنام حاج صمدخان مقدم مراغه ای ملاقات کرده و حمایت او را جلب نمود سپس به بوکان آمده و تمام خوانین و بیگزادگان را احضار و شش هزار نفر لشکر جمع کرد آنگاه با مرحومین شیخ علاالدین و شیخ حسام الدین نقشبندی تماس گرفت.
 
و آنها نیز که مشروطه خواهان را کمونیست می دانستند و طالب حکومت مشروعه بودند با اعزام مرحوم آیت الله شیخ محمد مردوخ کردستانی علیه الرحمه و تعداد زیادی از مریدان و حکام شهرهائی که از مقام عرفانی و روحانی نقشبندی ها تبعیت می کردند همراه با ایل زنگنه و سنجابی و کلهر در کرمانشاه و حوالی آن به قوای سالارالدوله پیوستند و جالب توجه است که سالارالدوله در سخنرانی ها و مکاتباتش مدعی بود که می خواهد تاج و تخت را به برادرش محمد علیشاه برگرداند اما از طوفی در کاغذ های چاپ شده و مارکدار او مرقوم است که سالار الدوله پادشاه عراق عجم و لرستان و کردستان … به این ترتیب می توان گفت به نحوی درصدد تجزیه ایران بوده و می خواسته کار ناتمام پدران نالایق خود را که نصف بیشتر کشور را در عهدنامه های ننگین گلستان و ترکمانچای از دست دادند تکمیل کند و او هم به عراق عجم و لرستان و کردستان بسنده می کرد. سالار برای جلب رضایت عشایر، وزرای خود را از آنان انتصاب کرده بود مثلاً طبق احکامی که در کتب بنده چاپ شده اند جهانگیرخان قلندر را از طایفه فیض اله بیگی به امین خلوت و سرتیپی سپاه و علی خان امیر تومان را به وزارت دارائی منصوب کرده بود همانطور در آذربایجان و اورامانات و کرمانشاه نیز مقاماتی انتخاب کرده بود لاکن بطوری که در خاطرات مرحوم شیخ رئوف ضیائی و نیز سید احد کسروی و مردوخ درج است با اینکه اردوی سالار تا نزدیکی های تهران رفته و خیمه و خرگاه بر پا کرده بود و فرماندهان در انتظار دستور حمله بودند ایشان در چادر خود با منقل و وافور داشت خودش را تکمیل می کرد که قوای مشروطه خواهان از حوالی تهران یک توپ به طرف اردوی سالار شلیک کردند و نیز رادیو و مطبوعات مرتب اعلام می کردند که طبق تصویب مجلس شورای ملی هر کس زنده یا مرده سالار را تحویل بدهد ده هزار تومان پاداش می گیرد لذا تا صدای توپ را شنید از پای منقل برخاسته و فریاد زد و عقب نشینی کنید.
 
مرحوم جهانگیر خان فیض اله بیگی می گوید: وقتی دیدم فرمانده اینقدر بزدل و ترسو است بر بالای بلندی رفته و فریاد زدم … ای مردم… چرا بیهوده خود را برای چنین فرد تریاکی و بی غیرتی به کشتن می دهید.
 
اکنون من با نیروهای کردستان به منازل خودمان برمی گردیم شما هم خوتان مختارید… این را گفت و عقب نشینی آغاز شد.
 
تحویل دیگر موضوع سمکو بود که مرکز خودش در قلعه چهریق و حوالی ارومیه و خوی و ماکو بود و بسیاری از عناصر فرصت طلب و غارتگر بنام طرفداری از آرمانهای سمکو مشغول تاراج و غارت مردم بودند به طوری که مرحوم سیدطه به سقز حمله کرد و پس از فرار نیروهای دولتی با خیانت حاج زمان خان کارمند رسمی وزارت کشور و فرماندار سقز، می خواستند خود را به تکان تپه اقشار برسانند و در راه خود در قصبه کلتپه با جهانگیرخان پسر علی خان امیر تومان درگیر شدند و در این مصاف اموال و آذوقه ایشان و رعایا غارت شده و چند نفر اسیر گشته و قوای سمکو درصدد پیشروی به تکاب بود که خبر شکست در حوالی مهاباد رسید لذا ناچار به مهاباد بازگشتند.
 
مرحوم خلیل خان فرزند آقا شیربیگ و مالک روستاهای قیلسون و راشالوجه و غیره که رئیس ایل فیض اله بیگی سقز بودند دو بار به طرفداری از مردم بیچاره و بی پناه و غارت شده سقز بویژه یهودی هائی که صدها سال در میان مردم شهر و روستا ادغان شده بودند به ارگانهای حکومتی ظالم سقز حمله کرده و آنها را بیرون کرد و شهر را به ماژور نصرالله خان که فرمانده هشتصد نفر نظامی اعزام شده از مرکز بود تحویل داد تا مردم بکار و کسب خود بپردازند و از این طایفه آقایان قادر خان انوشیروانی و عبدالله خان ناهید به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شدند ولی پس از تخلیه قوای روسیه و فرار سران فرقه آذربایجان یازده نفر از سران عشایر سقز و بوکان که هفت نفر فیض اله بیگی و دو نفر از مشایخ اسعدی و دو نفر از عشایر گورک بودند. در اسفندماه 1325 ده نفرشان در سقز و یک نفر در بوکان با حکم دادگاه نظامی اعدام شدند در حالی که این نظامی ها و دلت اعلام بی طرفی کرده و ملت را به امان خدا و بی صاحب رها کرده بودند اما حالا آمده و با اعدام بیهوده چند نفر بی گناه به جای عمران و آبادانی و عطوفت انسانی به ایجاد رعب و وحشت پرداخته و با تأسیس رکن 2 و سپس ساواک به جنایت علیه آزادیخواهان پرداخته و زندان های تهران و دیگر استانها را مملو از مردی کرد که تمام زندگی سیاه روزی و دربدری را تجربه کرده بودند.
 
لشکر و ساواک این بار برای برخورد با کُردها پیوستگی سران کُرد به ملامصطفی بارزانی و حزب پارتی بود برای مثال به گزارش علیه دکتر ابراهیم یونسی و محمد قاضی دو نفر مترجم توانای ایران به نقل از کتاب چپ در ایران از انتشارات وزارت اطلاعات توجه فرمائید.
 
شماره الف- محمد قاضی عموزاده قاضی محمد کارمند شرکت کامپساکس و کارمند منتظر خدمت دخانیات در تهران خیابان کوشک در شرکت کامپساکس کار می کند و با کسانی که از طرف پارتی از عراق به تهران می آیند ملاقات می کند و با پارتی تماس دارد.
 
شماره ب- سلیمان خان یونسی (اشتباه کرده منظورش ابراهیم خان بوده) ستوان یکم پیشین ارتش اهل بانه که سال 1325 به اعدام محکوم شد و دو سال قبل آزاد شده اکنون در تهران و در شرکت کامپاکس کار می کند و همراه با محمد قاضی مشغول فعالیت به نفع پارتی بارزانی می باشند.
 
شکست قزاقهای روسیه با پرچم لا اله الا اله در جنگ سقز
 
از جمله وقایع مهم در تاریخ جنگهای پارتیزانی کردستان و در کارزار جنگ دوم و هجوم قوای بیگانه و اشغال خاک مقدس ایران از سرحدات عثمانی و روسیه تا کرماشان و سنندج و همدان می باشد که متأسفانه بطور جامع بررسی و حتی ثبت نشده بلکه مطالبی جسته و گریخته به زبانهای کُردی و پارسی در خاطرات رزمندان بر جای مانده اند که بعضی از آنان استحقاق باز کردن و توسعه و تبدیل به سناریو و فیلمنامه را دارند.
 
از جمله شخصیتهای مطرح در جنگ جهانی و در جبهه کُردستان مرحوم محمد خان مشهور به (حه‌مه‌ تال) بزرگ نوکر مرحوم شهید رستم خان بانه نیای خانان کنونی رستمی سقز و بانه بوده است.
 
شرح اجمالی آن این است که با به هم خوردن روابط مرحوم شیخ محمود حفید و دولت بریتانیا بر سر تشکیل پادشاهی عراق و  تبعید شیخ محمود به کشور هندوستان، عائله و کسان محترم او ناچار به دهات مرزی کردستان ایران آواره شده اند تا از دسترس انگلیسها خارج باشند و فقط یکی از بانوان شیخ و چند کارگر زن در زندان سلیمانیه اسیر بوده اند اما از شانس بد آنها وثوق الدوله نخست وزیر ایران شد که با عقد قرارداد 1919 با انگلستان نوکر و سرسپرده آنها شد و به همراه مأمورین انگلیسی، حاکمی دست نشانده و مورد اعتماد خود را برای کردستان تعیین کرد به نام علی محمد خان بنی آدم ملقب به (شریف الدوله) کاشانی و به آنها مأموریت داد تا اولاً اساس و بنیان تمام حکومتهای محلی را از ریشه در بیاورند و دوماً تمام سران عشایر را که به خانواده شیخ محمود کمک کرده اند مجازات بنماید زیرا در حکم دشمنان رسمی انگلستان می باشند.
 
شریف الدوله نیز یکی از اقوام کاشانی خود بنام غیاث الدوله را به حکومت سقز و بانه و سیاه کوه و خورخوره تعیین کرد و بطوری که در تاریخ مرحوم درج است با ورود تشریف الدوله و خلبانها و درجه داران انگلیسی به کردستان، 9 نفر از سران قبایل گلباغی و مندمی و شیخ اسماعیلی که تسلیم شده و در سنندج تحت نظر بودند در هنگام نماز صبح از خواب بیدار و به چوبه دار سپردند سپس به سوی سقز آمده و رستم خان بانه و حبیب الله خان تیلکوه را که قبلاً آماده کرده بودند به چوبه دار سپردند که با اعدام این دو خان با نفوذ… بقیه حساب کار خود را کردند و با پرداخت جزیه و مالیات و باج و خراج جان خود را نجات دادند لاکن هر چند به انواع حیله ها متوسل شده و مدعی بود می خواهد به شیخ رئوف ضیائی شاعر و نویسنده و پسر حاج شیخ مصطفی نقشبندی مقام ریاست بدهد او فریب نخورد و براساس خوابی که دیده بود و در خاطرات خودش نوشته به تبریز فرار کرد… جالب این است سردار رشید اردلان به کمک قوای دولت آمده بود پس از عملیات رفت پاداش بگیرد لاکن به جای مدال غل و زنجیر به دست و پایش بسته و در زیرزمین محبوس ساختند.
 
در مورد حمه تال موضوع این است که در جنگ بین قوای کردستان و روسیه در حوالی (بیژنگ بسه ر) مرحوم شیخ محمود حفید با ترکش تیر توپ زخمی شده بود و او با دیدن خون فرزند پیغمبر (ص) به هیجان آمد و با بلند کردن پرچمی سفید که رویش نوشته شده بود لا اله الا اله… از داوطلبان خواست به زیر پرچم او جمع شده و نام بنویسند … در این مرحله 120 نفر نام نوشتند که بروند و بر روی پل میاندوآب توپ جنگی روسها را بربایند و راه حرکت لشکر اسلام را باز کنند… راویان می گویند ساعت 4 صبح که موقع عملیات بود به جای 120 نفر فقط 27 نفر آمدند و حمه تال پرچم را برداشت و الله اکبر گویان با همان عده وارد پل میاندوآب شد و دیدند روسها خوابیده و حتی نگهبان هم بیدار نیست لذا به امید خدا جلو رفته و توپ سنگین روس را که نافع پیشروی سپاه مسلمانان بود و عده زیادی را شهید کرده بود به رودخانه خروشان میاندوآب پرتاب کردند که روسها وحشت زده از خواب برخاسته و با حال وحشت و ندیدن توپخانه فرار کردند و حمه تال و یارانش با الله اکبر سپاه مسلمانان را نیز بیدار کردند و دسته جمعی هجوم بردند و آنچه چادر و اسلحه و مهمات و ارزاق و  پوشاک و دارو و درمان و غیره بود به دست مسلمانان افتاد و روسهای بدبخت پای پیاده به سوی بناب و ملک کندی و عرافه فرار کرده و تمام موکریان به دست کُردها افتاد.
 
حمه تال سرمست از پیروزی برای دست بوسی شیخ محمود رفت و عرض کرد که به انتقام خون سید اولاد رسول (ص) و به زیر این پرچم این فتح نصیب ما شده است. شیخ فرمود … نمی دانم چرا شما را (تال) یعنی تلخ می گویند در حالیکه بسیار شیرین هستی… اما او عرض کرد که من همان تال را ترجیح می دهم.
 
در موقعی که عیال شیخ در سلیمانیه زندانی بود همین حمه تال با هجوم به زندان شهربانی سیلمانی او و همراهانش را نجات داده و به محل امن آورد لذا او و موقعی که با نقشه سید عطا در موقع صرف ناهار دوستانه با گلوله عذر و فرسی شهید شد، مرحومه سیدزاده حفصه خاتون نقیب خواهر شیخ محمود او را با تشریفات نظامی و مذهبی به خاک سپرد.
 
حمه تال وقتی در زندان قصر بود با مرحوم دکتر مصدق نزدیک بوده و از او بازی شطرنج را آموخته بود و بعد هم از زندان قصر فرار و به افغانستان گریخت و از راه دریای هندوستان به بندر بصره بازگشت که داستانش طولانی است.
 
منبع: خبرگزاری کرد پرس

این خبر رو هم ببینید

سروده‌های شعرای کُرد، مصداق ارادت اهل سنت به امام مهربانی‌ها

 هنر و ادبیات از عرصه‌های عمده ظهور و تجلی اعتقادات و باورهای دینی، مذهبی و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *