حضور زنان در عصر نبوی(ص) قسمت دوم  

در شمارة قبل، موقعیت زن در منطقة حجاز و جایگاه او از منظر قرآن را به طور اجمالی مرور کردیم. اینک در ادامة نوشتار به بحث اصلی «حضور زنان در عصر نبوی» می پردازیم. این نوشتار به حضور زنان در عصر نبوی در عرصة فرهنگی، سیاسی و اجتماعی می پردازد. ابتدا با ارائة تعریفی از فرهنگ، نگاهی کوتاه به فرهنگ جاهلی و سپس با آوردن نمونه هایی از زنان فرهنگ ساز، حضور زنان در فرهنگ سازی جامعة عصر نبوی دنبال خواهد شد

 
حضور زنان در عصر نبوی(ص) قسمت دوم
 
 
پدید آورنده : زهرا یوسفیان
 
نامه جامعه -شماره104
 
اشاره:
 
در شمارة قبل، موقعیت زن در منطقة حجاز و جایگاه او از منظر قرآن را به طور اجمالی مرور کردیم. اینک در ادامة نوشتار به بحث اصلی «حضور زنان در عصر نبوی» می پردازیم. این نوشتار به حضور زنان در عصر نبوی در عرصة فرهنگی، سیاسی و اجتماعی می پردازد. ابتدا با ارائة تعریفی از فرهنگ، نگاهی کوتاه به فرهنگ جاهلی و سپس با آوردن نمونه هایی از زنان فرهنگ ساز، حضور زنان در فرهنگ سازی جامعة عصر نبوی دنبال خواهد شد.
حضور زنان درعرصة فرهنگی
 
یکی از عرصه های حضور زنان در عصر نبوی، عرصة فرهنگ و علم و دانش و آگاهی بود که برخی از آنان در این عرصه درخشیدند.
تعریفی از فرهنگ
 
 برای لفظ فرهنگ(culture)، تعاریف و توصیفات گوناگونی ذکر شده است که در این نوشتار فقط به دو مورد اشاره می شود: فرهنگ، مجموعه الگوها یا هنجارهای رفتاری است که از طریق یادگیری از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد. این اصطلاح به فرآوردهای این الگوها نیز اطلاق می شود.[1]  
«تای لر» فرهنگ را در معنی دانش، عقاید، هنرها، اخلاق، رسوم و سایر یافته های اجتماعی انسان به کار برده است؛ اما در عصر ما فرهنگ بر ابزارها، رسوم، معتقدات، علوم، هنرها و سازمان های اجتماعی دلالت می کند.[2]  
شاید بتوان گفت مراد از فرهنگ در کاربرد امروزی، معنای عام آن می باشد که مجموعه ای از آداب، سنن، هنجارها و ناهنجاری ها و رفتارها اجتماعی می باشد. بنابراین در مواردی همچون: تبلیغ، تبیین مبانی دینی، فراگیری علم، احکام آموزی و… در حوزة فرهنگ قرار خواهد گرفت. نگاهی گذرا به فرهنگ جامعة عرب قبل از اسلام،[3] نقش بعثت پیامبر(ص) و آموزه های دینی ـ اخلاقی اسلام، در چگونگی دگرگونی فرهنگ جامعة جاهلی و ایجاد فرهنگی که رشد و تعالی همة گروه های انسانی، اعم از زن و مرد را به دنبال داشته، بیشتر نمایان می گردد.
نگاهی کوتاه به فرهنگ جاهلی قبل از اسلام
 
همزمان با ظهور اسلام، کیش غالب عرب بت پرستی بود که همراه با تشریفات و مراسم گستردة خرافی به همراه آمیخته هایی از بقایای آیین ابراهیمی به صورت ناقص و تحریف شده، رواج داشت. برای مثال در عین تعظیم کعبه، معبدهای دیگری نیز ساخته بودند که مثل کعبه گرد آن طواف کرده و در کنار آن قربانی می کردند. [4] نمازشان در کنار کعبه چیزی جز سوت و کف نبود.[5] مراسم تلبیه گفتن قبایل عرب به صورت های مختلف انجام می شد.[6] بعضی از قبایل هنگام گفتن «لبیک»، نام بت هایشان را همراه نام خدا ذکر می کردند.[7]  
عرب بادیه نشین تابع هیچ حکومتی نبود و نظم و تشکیلاتی نداشت. نظام حاکم بر جامعة آن روز ـ نظام قبیلگی ـ رئیس و نمایندة آن، شیخ قبیله بود که در مسائل قضایی، جنگی و کارهای عمومی دارای قدرت فکر و نظر بود. تعصب قبیلگی و نژادی با شدت تمام در میان آنان رواج داشت و به منزلة روح قبیله بود. هر فرد و عضو قبیله بی دریغ به افراد قبیله وابسته و حاضر بود حتی جان خود را فدا کند.[8] انتقام جویی، رقابت و تفاخرهای قبیلگی در میان آنان به شدت رواج داشت و نسب، یکی از معیارهای مهم و ارزشی به حساب می آمد. جهل و خرافه پرستی به علت عدم درک بسیاری از پدیده های طبیعی بسیار شایع بود. بهرة عرب از علم و هنر بسیار محدود و به تعبیری، مردم حجاز درس نخوانده و بی سواد بودند. هنگام ظهور اسلام، در قریش تنها هفده نفر و در یثرب یازده نفر در میان دو قبیلة اوس و خزرج توانایی خواندن و نوشتن داشتند.[9] تنها امتیاز بزرگ عرب آن روز مهارت آنان در شعر و خطابه بود که به ویژه در شعر به مرحلة شکوفایی رسیده بود.
 
 یکی از روشن ترین مظاهر جهل و خرافه پرستی عرب، دیدگاه آنان نسبت به زنان بود که در جامعة آن روز از ارزش انسانی و حقوق اجتماعی در زندگی محروم بودند و در اثر دیدگاه گمراه و تفکر غلط آنان، وجود دختر مایة سرافکندگی و ننگ به حساب می آمد. تعدد زوجات در جامعه بدون هیچ محدودیتی رواج داشت.[10] محرومیت و محکومیت زن در تفکر و اندیشه و ادبیات عرب آن روز به طور گسترده انعکاس داشت. شاعری عرب در این باره گفته است: برای هر پدری که دارای دختری است و ماندن او را دوست دارد، سه گونه داماد هست: خانه ای که زیر سایه آن قرار گیرد، شوهری که او را حفظ کند و قبری که او را فروپوشاند، ولی بهترین آن ها قبر است.[11] حضور زنان در فرهنگ سازی جامعه
 
یکی از ارزشمندترین ویژگی های انسانی، توان و استعداد او برای کسب آگاهی و معرفت است؛ آگاهی از خویشتن و جهانی که در آن زندگی می کند، آگاهی از رموز و اسرار هستی و آفرینش زمین و آسمان و…. انسان می تواند این آگاهی را از طریق حواس، تعقل، کشف و شهود کسب کند و به میزان آن برای خویشتن کمال وجودی به دست آورد. در شریعت اسلام این کمال از هیچ فردی دریغ نشده؛ بلکه انسانیت با تمامی اصنافش به دانش طلبی دعوت شده است. کارسازترین عامل گرایش مسلمانان به آموختن علم و دانش، وجود مقدس پیشوای بزرگ اسلام پیامبر اکرم(ص) بود که بزرگ ترین معجزة او قرآن کریم است. نخستین مرحلة مسئولیت او بر اساس آموزش کتاب و حکمت استوار گردید؛ پیامبری که آغاز بعثت او با نزول آیات الهی در ستایش قلم و خواندن شروع شد: «بخوان به نام پروردگارت! آن که آفرید… آن کس که به وسیلة قلم، علم آموخت. به انسان آنچه را نمی دانست؛ آموخت».[12] تربیت، تعلیم و تزکیة انسانی با خواندن، آموختن و قلم آغاز شد و مسلمانان در پناه چنین تربیت الهی و قرآنی، با شور و اشتیاقی فراوان برای آموختن علم و دانش نهایت سعی و تلاش خود را به کار بردند. طولی نکشید که با یک انقلاب فکری و فرهنگی، نور علم و دانش همة زوایای زندگی مسلمانان را روشنی بخشید. مسلمانان با احساس مسئولیت این مطلب که آموخته ها و اندوخته های خود را به دیگران منتقل کنند، تمام همت خود را به کار بردند. ارزش نهادن پیامبر(ص) به امر تعلیم، تعلّم و دانش چنان بود که شرط آزادی اسیران جنگ بدر که حدود هفتاد نفر بودند سوادآموزی هر کدام به ده نفر از مسلمانان تعیین شد.[13] در مجلسی دیگر دو گروه در مسجد پیامبر(ص) بودند دسته ای به راز و نیاز و عبادت مشغول و عده ای دیگر نیز مشغول تعلیم و دانش آموختن بودند. پیامبر(ص) با گفتن این سخن که من دوست دارم در حلقه و گروه افراد دانش پژوه قرار گیرم «ثم قعد معهم»، نگرش خود را به مسئلة مهم علم و دانش بیان فرمود.[14] از این رو یکی از بارزترین موضوعات و پدیده ها در اسلام، مسئلة علم و جانبداری اصولی از رشد علم و گسترش آموزش و دانایی در سطح جامعه اسلامی بدون هیچ فرق و تمایزی میان افراد و طبقات جامعه ـ چه زن و مرد و چه بزرگ و کوچک ـ می باشد. سخن والا و ارزشمند پیامبر(ص) که فرمود: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم ومسلمة»[15] و در برخی نقل ها (مسلم) آمده که آن نیز اسم جنس است و شامل مرد و زن می شود، خود مؤید دیگری بر این مسئله است. در بسیاری از آموزش ها همچون آموزش اصول اعتقادات و احکام شرعی، زنان نیز از حق آگاهی برخور دارند. اهمیت مسئله آنجا مشخص می شود که رسول خدا(ص) از «شفاء ام سلیمان» ـ یکی از زنان خردمند و با فضلیت و عاقله که از مهاجرین و اولین بیعت کنندگان با پیامبر(ص) است ـ می خواهد که به زنان قرآن بیاموزد و خواندن و نوشتن یاد دهد. در کتب تاریخی آمده که «شفاء» به همسر پیامبر(ص) خواندن و نوشتن آموخت؛ چنان که روزی حضرت(ص) «شفاء» را در کنار «حفصه» دید و به او فرمود: «به حفصه خوب شوهرداری را بیاموز، همانطور که کتاب را آموختی».[16]  
از این رو می بینیم که با ظهور اسلام و برطرف شدن موانع علم آموزی، زنان نیز به عنوان نیمی از پیکرة جامعة اسلامی آن روز در میدان های علم و آموزش گام نهادند و با آگاهی از جایگاه انسانی ـ الهی خویش همچون مردان، نهاد خویش را از سخنان و راهنمایی های رسول خدا(ص) نورانی ساختند و اندوخته های خود را به دیگران منتقل کردند. چندی نگذشت که زنانی آگاه و دین شناس پدید آمدند که به مقامات بالایی از درک و آگاهی و دانش رسیدند.[17]  
 در این جا به نمونه هایی از زنان تأثیرگذار در جامعة نبوی اشاره کرده و شخصیت و زندگی آنان را به طور اجمالی مورد بررسی قرار می دهیم.
خدیجه(س)، یار روزهای درد و رنج رسول خدا(ص)
 
پیامبر(ص) پس از نزول وحی و دریافت آیات الهی و پیوند با مبدأ آسمانی در حالی که سنگینی رسالت و عشق رسالت وجودش را پر کرده بود، به خانه بازگشت و ماجرای ملاقاتش با امین وحی را با همسرش که از او جز راستی و درستی ندیده بود، در میان گذاشت و حضرت خدیجه(س) که در طی دورة زندگی پانزده ساله اش با زوایای روح و اندیشة رسول خدا(ص) به خوبی آشنا بود، به رسالتش تبریک گفت.
 
پس از نزول وحی طبیعی بود که در ایمان آوردن به پیامبر(ص) و تصدیق او جواب مثبت دهد و در پیشگامی به اسلام شتاب کند؛[18] زیرا در طول زندگی، حضرت را شناخته و به صداقت، درستی، امانت و خیرخواهی اش برای مردم ایمان کامل داشت و کوچک ترین لغزشی از او ندیده بود. بنابراین چگونه می توانست در راستگویی او شک کند و در پذیرش دعوت الهی او و پرستش خدای یگانه و شرک نورزیدن، نسبت به او تردیدی داشته باشد؟ رفتارها و اندیشه هایی که حضرت خدیجه(س) پیش از همسری با پیامبر(ص) به آن ارزش ها عشق می ورزید، احترام می گذاشت و عمل می کرد.
 
با نگاهی به فرهنگ، آداب و رسوم جاهلی و جایگاه زن در آن جامعه و نظر به اینکه زن از نظر مالی، استقلالی نداشت و هر چه داشت از آن همسر و متعلق به شوهر می شد، حضرت خدیجه(س) با خرد و درایت خود تمام دارایی و ثروت خود را در اختیار پیامبر(ص) و اهداف دینی ـ الهی او قرار داد؛ زیرا در آغاز شکل گیری هر گروه و تشکلی، برای ترویج اهداف نیاز اساسی به پشتوانة مالی خود دارد، خصوصاً اینکه در ابتدای دعوت اکثر اسلام آورندگان از طبقة ضعیف و بردگان و قشر کم درآمد جامعه [19] و مخالفان این نهضت بیشتر از طبقة ثروتمند جامعة مکه بودند، کمک اقتصادی حضرت خدیجه(س) به پیامبر(ص) بهترین و عالی ترین نوع حمایت مالی در اهداف دینی او به حساب می آمد، تا آنجا که رسول خدا(ص) در این باره فرمود: «هیچ مالی همچون مال خدیجه مرا سود نبخشید».[20]  
از مهم ترین خطرهایی که پیامبر(ص) در رسالت خود در زمان بعثت با آن روبرو شد، محاصرة اقتصادی مسلمان از سوی بزرگان و مشرکان قریش بود. سران قریش پس از نتیجه نگرفتن از روش های مختلف سیاسی و اهرم فشار برای شکست رسالت الهی پیامبر(ص) و بی نتیجه بودن مراجعه به ابوطالب و ناکامی آنان برای بازگرداندن مهاجران حبشه، برای وارد کردن فشار بر مسلمان و خاندان بنی هاشم دست به اقدام دیگری زدند و تصمیم گرفتند آنان را در فشار اقتصادی و اجتماعی قرار دهند تا از حمایت رسول خدا(ص) دست بردارند. سران قریش پیمان نامه ا ی نوشتند که از بنی هاشم زن نگیرند و به آنان زن ندهند، چیزی به آنان نفروشند و هیچ چیز از آنان نخرند.[21] به موجب این پیمان نامه قریش، پیامبر(ص)، بنی هاشم و بنی مطلب در شب اول سال هفتم بعثت از مکه به شعب [ابی طالب] منتقل شدند و در آنجا استقرار یافتند.[22] بنا بر بسیاری از گزارشات تاریخی، پس از امضای پیمان نامه و در شرایطی که احتمال خطر برای پیامبر(ص) وجود داشت، حضرت ابوطالب، بنی هاشم و از جمله رسول خدا(ص) را به شعب انتقال داد.[23] سه سال مقاومت مؤمنانة حضرت خدیجه(س) در شعب ابی طالب، بیش از همة مراحل زندگی حضرت خدیجه(س) با پیامبر(ص)، عشق و معرفت او را به همسر و راه وی نشان داد. سه سال گرسنگی و تحقیر برای انسان هایی که همواره با فقر زندگی می کردند، غیر قابل تحمل بود تا چه رسد به کسانی که لذت های رفاه و تنعم را در سراسر عمر تجربه کرده و با آن ها خو گرفته بودند. تنها خلق و خوی جدیدی که خدیجه(س) پس از ازدواج با پیامبر(ص) در خویشتن خود خلق کرد، قامت صبوری او را در سختی های شعب و فشار گرسنگی و تشنگی استوار نگه داشت.[24]  
دو ماه پس از پایان زندگی مشقت بار شعب، حضرت خدیجه(س) یار روزهای درد و رنج رسول خدا(ص)، در حالی که تمام ثروت خود را در شعب صرف محاصرین اقتصادی کرده بود، چشم از جهان فرو بست. اموال و دارایی حضرت خدیجه(س) در این سه ساله محاصره در واقع کمک بزرگی برای مسلمانان بود. او مواد مصرفی افرادی را که در شعب ابی طالب محاصره شده بودند، به چندین برابر قیمت واقعی اش تهیه می کرد.[25]  
 عملکرد مدبرانة حضرت خدیجه(س) اثباتگر این مهم می باشد که اگر قدرت اقتصادی با تعهد و حق جویی همراه باشد، به سعادت جامعه و بلکه به سعادت تاریخ منجر می شود. اعتبار و شخصیت والای حضرت خدیجه(س) حتی مردم بریده از انسانیت عصر جاهلی را به خضوع وا داشته بود. این امر، زن امروزی را به کسب اعتبار و شخصیت معنوی در سایة کرامت، طهارت، سخاوت و دستگیری از محرومین رهبری می نماید تا مادیات را فدای معنویات نماید. حضرت خدیجه(س) علی رغم ثروت فراوان، هرگز به تکاثر نمی اندیشید و همة دارایش را صرف رشد معنوی خویش و جامعه کرد. حضرت خدیجه(س) با فداکاری و تحمل قهرمانانه در حوادث به بانوان آموخت که زن می تواند دشوارترین پیش آمدها را نه تنها تحمل کند؛ بلکه عاشقانه و سخاوت مندانه برای خدا از آن ها استقبال نماید.
 
رسول خدا(ص) سخت ترین برخوردها را که یک منادی حق می تواند از مردم ببیند، از مردم جامعة خود می دید. آنان در مقابل دعوت او بر کفر و کینه و دشمنی خود می افزودند و آن حضرت با همة خستگی و دل آزردگی به خانه بر می گشت و با همسر مهربان و نیکوکار خود روبرو می شد. حضرت خدیجه(س) با کمال رأفت و عطوفت وی را آرامش می بخشید، تسلی می داد و به ادامه دعوت الهی اش امیدوار می ساخت.
 
عواطف این همسر مهربان و مخلص در سخت ترین شرایط که همة اسباب و عوامل تشویش و نگرانی در کنار هم قرار می گرفت، در قالب خوش ترین و زیباترین سخن خدیجه(س) مایة امید و آرامش همسر بود.
 
از روایتی که در کتب اهل سنت و شیعه مشهور است، از پیامبر(ص) نقل شده، حضرت خدیجه(س) یکی از چهار زن ممتاز جهان به شمار می رود. مقامش تا آنجاست که ملائکة مقرب الهی افتخار می کنند که حضرت خدیجه (س) سلام ایشان را بپذیرد. ابوسعید خدری از پیامبر(ص) چنین نقل می کند که حضرت فرمود: «در شب معراج هنگام مراجعت از جبرئیل پرسیدم: آیا حاجتی داری؟ او پاسخ داد: حاجتم آن است که در مراجعت به زمین از جانب پروردگار از طرف من به خدیجه(س) سلام برسانی». وقتی که پیامبر(ص) این مطلب را به حضرت خدیجه(س) رساند، خدیجه(س) گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرئیل السلام».[26] حضرت زهراء(س) و تأثیر ایشان در توسعه علم و آگاهی
 
فکر و اندیشة حضرت فاطمه(س) در روش صحیح زندگی و تربیت فرزندان سالم و صالح، شیوه مطلوب خانه داری، شوهرداری، همسایه داری و آموزش و راهنمایی دیگران، شیوة دفاع از کیان اسلام و دفاع از رهبری و ولایت امام خویش، همه و همه گویای اندیشة عمیق، فرهنگ، علم و دانایی حضرت فاطمه(س) است.[27]  
دانشمندان شیعه و سنی، همگی به وجود محدَّث در اسلام قائل می باشند و معتقدند که پس از پیامبر اسلام(ص) یقیناً بشری محدَّث (الهام گیرنده و گوش فرا دهنده به حدیث فرشتگان) باید وجود داشته باشد؛ انسانی که تمام گفتار و کردارش مطابق فرامین الهی و مورد تصدیق و تصویب خدایی است.
 
هم صحبت و همراز چنین فردی، آن فرشته ای است که واسطة فیض از جانب خداست و شخص محدَّث آنچه دستور می گیرد، با کمال فرمان پذیری به آن ها عمل می کند. اعتقاد ما شیعیان این است که ائمة اطهار((ع)) همگی محدَّث می باشند.[28]  
در روایتی آمده است: «ائمه((ع)) همگی دانشمند، راستگو، دارای فهم بسیار خداداد و محدَّث می باشند».[29]  
از جمله ویژگی ها و صفات حضرت زهرا(س) نیز محدَّثه بودن ایشان است. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «هنگامی که خدای تعالی پیامبرش را قبض روح فرمود، از غم های گرانباری که قلب زهرا(س) را در مصیبت پدرش فرا گرفت، جز خدای عزوجل کسی آگاه نبود. به این جهت حق تعالی فرشته ای را مونس زهرا(س) فرمود که تسلی بخش غم های او و هم صحبت او در تنهایی باشد. فاطمه(س) این مطلب را به علی(ع) بازگو نمود و حضرت فرمود: هرگاه احساس کردی که فرشته به حضورت آمد و صدای او را شنیدی، مرا خبردار کن. از املاء جبرئیل و فرشتگان دیگر که امیرالمؤمنین(ع) کاتب آن ها بود، مصحف فاطمه(س) فراهم آمد که علی(ع) درباره آن فرمود: در این مصحف مسائل شرعی از حلال و حرام مطرح نیست؛ بلکه دانشی است از آنچه (واقع شده و یا) به وقوع خواهد پیوست».[30]  
بنابراین حضرت زهرا(س) در مقام محدَّثه بودن (هم صحبت فرشتگان بودن) با امام علی(ع) و یازده معصوم دیگر((ع))، شریک می باشد و احراز این مقام جز برای آن کس که «ولی» است، امکان پذیر نیست و چون حضرت زهرا(س) ولیةالله است، در سایة مقام ولایتش، فرشتگان با او سخن می گویند. پیامبراکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مقام ولایت را توأم با محدَّث بودن بیان کرده اند. هر نبی بعد از خودش یک ولی را جانشین قرار داده است. رسول خدا(ص) نیز امیرالمؤمنین فاطمه، حسن و حسین و اولاد معصومین((ع)) او را اولیاء پس از خویش قرار داده است و دارا بودن این مرتبة والای محدَّث بودن در امت رسول خدا(ص) جز برای این سیزده معصوم((ع)) برای هیچ یک از افراد امت معقول نیست و تمام حرکات، اطوار، گفتار و کردار حضرت زهرا(س) نمایانگر مقام محدَّث بودن آن حضرت است.
 
حضرت فاطمه(س) خود دارای احادیث زیبایی بودند که نشانگر جایگاه بلند علمی ایشان بود که از زبان دیگر معصومان((ع)) و بزرگان صحابی به ما رسیده است. [31] در برخی کتب تاریخی ـ روایی از مصحف فاطمه(س) به عنوان های صحیفة فاطمه(س) و نیز کتاب فاطمه(س) یاد شده که بعد از شهادت ایشان به دست ائمه((ع)) رسیده است.[32]  
خطبة غرا و زیبا و تاریخی ایشان پس از رحلت پیامبر(ص) برای دفاع از مقام ولایت و امامت، یکی از بارزترین رفتارهای سیاسی حضرت زهرا(س) ـ که برگرفته از سیرة نبوی ـ در مسجد مدینه و در حضور ابوبکر با آن همه جمعیت، به شمار می آید. حضرت زهرا(س) با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد می آید و به بهانة غصب فدک و احقاق حق خود، از بسیاری مسائل به وجود آمدة سیاسی، پرده بر می دارد. تحلیل های عمیق و عالمانة بانوی اسلام، بیانگر بینش دقیق او در پیچیده ترین مسائل مربوط به مبدأ، معاد، مبانی توحید و موشکافی زیبای ایشان در زمینة فلسفة احکام و تحلیل تاریخ سیاسی اسلام و مقایسة دوران جاهلیت با زندگی آنان بعد از ظهور اسلام، درس های بزرگی به رهروان راه حق می دهد. این خطبه، هشدار کوبنده ای بود برای کسانی که می کوشیدند خلافت پیامبر(ص) و حکومت اسلامی را از مسیر اصلی باز دارند؛ درسی زیبا برای بیدار ساختن آنانی که حقشان غصب می شود و سکوت مسالمت آمیز را بر فریادهای بیدارگر ترجیح می دهند. حضرت زهرا(س) به این باور رسیده بود که تنها راه نجات انسان ها، تمسک به دامن ولایت و امامت است و هر راهی جز این راه، انحراف و سقوط در فتنه هاست: ((ألا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنّ جَهَنّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ)).[33] ایشان در این فراز خطبة خود با استفاده از آیة قرآن توجه مهاجر و انصار را به این مطلب مهم گوشزد می کند که شما با عذر واهی که همان ترس از سقوط در فتنه است، در فتنة بزرگ تر که همان انحراف از خط ولایت است، افتاده اید.[34]  
حضرت زهرا(س) نه تنها به مسائل و مشکلات زنان رسیدگی می کرد و به سؤالات آنان پاسخ می داد؛ بلکه به حکم وظیفة الهی ـ اسلامی خود که «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»، به سؤالات برخی از مردان و اشکالاتی که در مورد رهبری و جانشینی پس از پیامبر(ص) بوجود آمده و عده ای را دچار اشکال کرده بود، پاسخ می داد.
 
محمود بن لبید نقل کرد: پس از رحلت پیامبر(ص)، حضرت فاطمه(س) را در کنار قبر حمزه در اُحد در حال عزاداری و گریه دیدم. از ایشان سؤال کردم آیا برای امامت علی(ع) از سخنان رسول گرامی اسلام(ص) می توان دلیلی آورد؟ حضرت زهرا (س) پاسخ داد: «شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کرده اید؟ شنیدم که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: علی(ع) بهترین کسی است که او را جانشین خود درمیان شما قرار می دهم. علی(ع) امام و خلیفة پس از من است و دو فرزندم و نه نفر از فرزندان حسین(ع) پیشوایان و امامانی پاک و نیک اند. اگر از آن ها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود و اگر مخالفت ورزید تا روز قیامت بلای تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد». پرسیدم: بانوی من! پس چرا امام علی(ع) سکوت کرد و حق خود را نگرفت؟ حضرت فاطمه(س) جواب داد: «رسول خدا(ص) فرمود: مَثل امام مانند کعبه است. مردم باید در اطراف آن حرکت کنند، نه آنکه کعبه دور مردم طواف نماید».[35]  
از ابن مسعود نیز نقل شده که شخصی به محضر آن بانوی بزرگوار وارد شد و عرض کرد: ای دختر رسول خدا! آیا پیامبر اسلام یادگاری نزد شما دارد که به عنوان هدیه و تحفه به من عنایت فرمایید تا بهره مند شوم. حضرت فاطمه(س) به خدمتکارش فرمود: «آن مکتوب را بیاور». خدمتکار به دنبال نوشته رفت و هر چه جستجوکرد، مکتوب را نیافت و دست خالی برگشت و جریان را بازگو کرد. حضرت فاطمه(س) از این مسئله ناراحت شد و فرمود: «ویحک! اطلبیها فانها تعدل عندی حسنا و حسینا؛ وای بر تو! سعی و تلاش کن آن را پیدا کنی؛ چون ارزش و قیمت آن در نظر من معادل ارزش حسن و حسین می باشد». در اثر جستجوی زیاد، خدمتکار موفق شد نوشته ای را که در پارچه ای پیچیده شده بود، پیدا کند. فاطمه(س) آن را گشود و در آن چنین نوشته شده بود؛ پیامبر(ص) فرمود:
 
«از جرگة مؤمنان بیرون است، فردی که همسایگان از آزار و اذیت او در امان نباشند. فردی که به خدا و روز رستاخیز ایمان و اعتقاد داشته باشد، هرگز همسایه خود را اذیت و آزار نمی دهد. فردی که به روز قیامت ایمان داشته باشد، سخن شایسته به زبان می آورد یا سکوت می کند. خداوند انسان نیکوکار، بردبار و عفیف را دوست می دارد…».[36]  
از امام حسن عسکری(ع) نقل شده که روزی یکی از زنان مدینه خدمت حضرت زهرا(س) رسید و گفت: مادر پیری دارم که در مسائل نماز سؤالاتی دارد و مرا فرستاده تا مسائل شرعی نماز را از شما بپرسم. حضرت زهرا(س) فرمود: «بپرس». آن زن مسائل فراوانی پرسید و پاسخ شنید، در ادامة پرسش ها آن زن خجالت کشید و گفت: ای دختر رسول خدا! بیش از این نباید شما را به زحمت اندازم. حضرت فاطمه(س) فرمود: «باز هم بیا و آنچه سؤال داری، بپرس. آیا اگر کسی را اجیر کنند که بار سنگینی را به بام ببرد و در مقابل صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، چنین کاری برای او دشوار است؟». آن زن گفت: خیر، حضرت فاطمه(س) ادامه داد: «من هر مسئله ای را که پاسخ دهم، بیش از فاصلة بین زمین و عرش گوهر و لؤلؤ پاداش می گیرم؛ پس سزاوار است که بر من سنگین نیاید».[37]  
فرهنگ ساده زیستی و به دور از تشریفات و تجملات ظاهری حضرت، به عنوان سبک زندگی همة انسان ها باید به کار گرفته شود. سادگی لبریز از صفا، نشاط و زیبایی های معنوی ایشان نه از روی فقر و نداری، بلکه برخاسته از اوج معرفت و غنای روحی آن حضرت سرچشمه می گرفت. بهترین شاهد این مدعا زمانی است که فدک در اختیارشان بود، و ایشان تمام حاصل فدک را فدای رضایت و خشنودی خداوند می کرد. آن حضرت وارستگی از دنیا را از پدری آموخته بود که در مقام تزکیه و تهذیب به دخترش می فرمود: «دخترم پدر و شوهر تو فقیر نیستند. خداوند گنجینه های طلا و نقرة زمین را به من عرضه کرد، ولی من آنچه را نزد پروردگارم باقی می ماند، برگزیدم. دخترم اگر از آنچه که پدرت می داند، آگاه شوی؛ دنیا از چشمت فرو می افتد».[38]  ام سلمه، همراه و همراز نبوت
 
 ام سلمه قبل از ازدواج با پیامبر اسلام(ص)، همسر ابوسلمه، عبدالله بن عبدالاسد بود. ام سلمه با همسرش به حبشه هجرت کرد. پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه، با شوهرش به مدینه رفت و[39] شوهرش درجنگ احد بر اثرجراحت به شهادت رسید.[40] او دارای چهار فرزند به نام سلمه، عمر، ذره و زینب بود. پس از شهادت ابوسلمه، پیامبر(ص) از او خواستگاری و با او ازدواج کرد. وی همواره یاری مهربان برای پیامبر(ص) بود. که به کسب علم و دانش و شنیدن احادیث پیامبر(ص) علاقة فراوان نشان می داد. احادیث و روایاتی که از پیامبر(ص) نقل کرده است، در کتاب های روایی حدود 378 حدیث می باشد که روایت نزول آیة تطهیر در مورد حضرت زهرا(س) از آن جمله است.[41] ام سلمه از جمله زنانی بود که به علل زیبایی و ذکاوتشان همراه با بالارفتن سنشان، تفوق و سلطة خاصی بر اطرافیان پیدا می کنند و با آنان دربارة مسائل مهم جامعه مشورت می شود. ابن حجر وی را به این صورت به تصویر کشیده است: دارای قوة قضاوت و ارزیابی بسیار دقیق، قدرت استدلال سریع و توانایی بی نظیر در تدوین نظرهای صحیح بود.[42]  
 ام سلمه برعکس عایشه که در آن زمان هنوز جوان بود، سؤالات ظریف سیاسی که فقط زنان فهمیده و پخته توانایی طرح آن را دارند، از پیامبر(ص) می پرسید؛ برای مثال روزی از پیامبر(ص) پرسید: «چرا در قرآن فقط از مردان یاد شده و از زنان ذکری به میان نیامده است؟». وی نقل می کند: از پیامبر (ص) پرسیدم: چرا قرآن با ما سخن نمی گوید و خطابش همیشه با مردان است؟ یک روز بعد از ظهر وقتی مشغول شانه کردن موهایم بودم، صدای رسول خدا(ص) را شنیدم. دویدم گوشم را به دیوار چسباندم و شنیدم که فرمود: «ای مردم! خداوند در قرآن می فرماید: “مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان فرمانبردار…” و همین طور ادامه داد و در پایان گفت: خداوند برای همگی شان آمرزش و پاداشی بزرگ آماده ساخته است».[43] پاسخ خداوند به پیامبرش بسیار روشن بود. خطاب خداوند به زنان و مردان به عنوان مؤمنین و اعضای جامعه یکسان بود. خداوند آن هایی را که به عالم الوهیت تعلق دارند و سزاوار پادش های عظیم هستند، می شناسد. جنسیت، معیار به دست آوردن فیض و رحمت و قرب الهی نیست؛ بلکه ایمان و اطاعت از خداوند و تقوی الهی معیار است.
سمیه، اولین زن فدایی اسلام
 
سمیه زنی از تربیت شدگان مکتب توحیدی اسلام، کنیز ابو حذیفه بود که با یاسر از طایفه مذحج قبیلة عنس، از اهل یمن ازدواج کرد و عمار از ایشان متولد شد. سمیه به اتفاق همسر و فرزندش در همان اوایل بعثت ایمان آوردند.[44] مشرکین قریش، ابوجهل و دیگر مشرکان به خصوص قبیلة بنی مخزوم که هم پیمان یاسر بودند، آنان را شکنجة فراوان می دادند. یاسر و سمیه مقاومت می کردند و به هیچ وجه حاضر نبودند دست از آیین و کیش خود بردارند. یاسر را آن قدر زدند که زیر شکنجه جان داد. سمیه را نیز روی ریگ های داغ می خواباندند، او را شکنجه می دادند. ابوجهل با ضربه ای که بر قلب او وارد کرد، این زن قهرمان را به شهادت رساند. سمیه، اولین شهیده ای است که در راه آیین اسلام و شریعت محمدی تا آخرین نفس از عقیده و ایمان خود دست بر نداشت و جان خود را تسلیم جانان کرد.[45] خاندان یاسر در راه حفظ دین و عقیدة خود، مصائب فراوانی دیدند. وقتی پیامبر(ص) در حال عبور، آنان را بر روی ریگ های داغ و شکنجه های طاقت فرسا می دید، می فرمود: «صَبراً یا آلَ یاسِر فَاِنَّ مَوعِدُکُمُ الجَنَة».[46] مقاومت سمیه در برابر زورگویان، نشانگر تأثیر مهم فرهنگ اسلامی و شناخت یک زن نسبت به موقعیت انسانی و اجتماعی اش بود که با شهادت خود بر فرهنگ منحط استبدادی جامعة خود غلبه کرد و با تحمل شکنجة آنان همچون همسر ظلم ستیزش، الگویی شد برای دیگر زنان عالم که برای حفظ اعتقادات باید تا سرحد جان ایستادگی کرد و از هیچ نهراسید.
اسماء، سخنگوی پرتوان زنان
 
اسماء دختر یزیدبن سکن از اصحاب پیامبر(ص)، بانویی با کفایت، شجاع و بسیار فصیح بود تا آنجا که او را خطیب زنان می گفتند.[47] روزی خدمت پیامبر(ص) رسید و عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد، من به نمایندگی از جانب جمعی از زنان به حضور شما رسیده ام. ما زنان سخن مان این است که خداوند شما را به سوی مردان مبعوث کرد و ما به شما ایمان آوردیم و از شما پیروی کردیم، در حالی که ما گروه زنان، خانه دار و برطرف کنندة نیاز شهوانی مردانیم و اولاد آنان را به شکم حمل می کنیم؛ ولی مردان با شرکت در جماعات، تشیع جنازه و جهاد بر ما فضیلت پیدا می کنند و وقتی به جهاد می روند، ما حافظ اموال و تربیت کنندة فرزندان آنانیم. آیا به این جهت بر ثواب آنان شریکیم؟ پیامبر(ص) رو به اصحاب کرد و فرمود: «آیا زنی دیده اید که بهتر از این زن دربارة مسائل دینش سؤال کند؟» سپس رو به اسماء کرد و فرمود: «برگرد و به آنان که تو را فرستاده اند، بگو که خوب شوهرداری کردن، طالب رضای شوهر بودن و پیروی کردن شما از شوهرانتان، اجری معادل اجر همة مردان دارد». اسماء در حالی که از شادی تکبیر می گفت، برگشت.[48] وی احادیث زیادی از پیامبر(ص) شنیده و آن را برای دیگران نقل کرده است.[49] وقتی به سخنان این زن خطیب شجاع می نگریم می بینم، که زنان در عصر نبوی تا این حد به رشد وکمال فکری و فرهنگی رسیده بودند که این گونه در حضور پیامبر(ص) با زیبایی هرچه تمام تر سؤال و اظهارات خود را با دلایل کافی بیان می کردند . انجام وظیفة الهی و سؤال در جمع همة اصحاب و مردانی که در حضور پیامبر(ص) بودند، پاسخ رسول خدا(ص)، خوشحالی زن و آگاه شدن به وظیفة اصلی و دینی، خود نمونه های زیبایی از آگاهی و رشد فکری زنان در عصر نبوی می باشد.
بریره و سؤال از امر مولوی
 
 بریره از دیگر زنان صدر اسلام است که در زمان پیامبر(ص) زندگی می کرد. روزی شوهر او نزد پیامبر(ص) آمد و از همسرش بریره شکایت کرد که خانه را رها کرده و رفته است. رسول خدا(ص) بریره را فرا خواند و به او فرمود: «به خانة شوهرت بازگرد». بریره پرسید: آیا مرا امر می کنی؟ (دستور واجب را بیان می کنی). پیامبر(ص) فرمود: «لا بل انا شافع؛ نه بلکه من واسطه هستم».[50] از گفتگو و مکالمة پیامبر(ص) با این زن روشن می شود که این بانو به مراحلی از درک مفاهیم و معیارهای شناخت اسلام دست یافته بوده است که سخن پیامبر(ص) را با معیارهای دقیق تحلیل می کند و می پرسد که شما به عنوان قانون گذار و شارع دستور می دهید و امر شرعی و مولوی است یا اصلاح ذات البین و راهنمایی می باشد.
ام رعله، شاعره و خطیبة توانا
 
 ام رعله، شاعری فصیح در عصر نبوی و راوی حدیث بود. از ابن عباس نقل شده که این زن به حضور پیامبر(ص) رسید و در حالی که با فصاحت و احترام زیاد و رحمت الهی به پیامبر(ص) ابراز احساسات می کرد، گفت: ای پیامبر! ما جماعت زنان خانه دار و پرده نشین هستیم. معاون و کمک کار شوهران خود هستیم، فرزندان را تربیت می کنیم، کارهای داخلی خانه را سر و صورت می دهیم؛ اما از شرکت در ارتش شما و جهاد در راه خدا محروم هستیم و از فضیلت آن نیز محرومیم. ما را به کاری راهنمایی کنید که جنبة معنویت ما را تقویت و سبب تقرب ما به خدا شود. رسول خدا(ص) فرمود: «ذکر خداوند و عبادت پروردگار را در سرتاسر روز و شب مورد توجه قرار دهید. چشم خود را از نگاه گناه آلود به نامحرم، سخت مهار کنید و آن گاه که سخن می گویید، صدای حساس و تحریک کننده نداشته باشید».[51]  
او که زنی بادیه نشین بود، از مدینه خارج شد و پس از رحلت پیامبر(ص) به مدینه برگشت و احترام و اظهار محبت زیادی به امام حسن (ع) و امام حسین(ع) کرد. او در کوچه و محله های مدینه می گشت، آه سوزناک می کشید و در غم از دست دادن پیامبر(ص) مرثیه می سرود.[52] در مورد زنان شاعره که در مدینه بودند، می توان زنانی نام برد که در جنگ اُحُد شعرهایی سروده اند. به عنوان نمونه هند دختر عتبةبن ربیعة که در رثا و شهادت پدر شعرهایی سرود. همچنین صفیه بنت مسافر، هند دختر اثاثة بن عبادبن مطلب، قتیله دختر حارث خواهر نضربن حارث از جملة این زنان می باشند.[53] ام درداء، زن خردمند
 
خیره دختر ابی جدد اسلمی، همسرعامربن حارث خزرجی انصاری معروف به ام درداء، یکی از زنان صحابی رسول خدا(ص) بود. ام درداء از دانشمندان و خردمندان در میان زنان عصر نبوی بود[54] که از پیامبر(ص) و شوهرش احادیث زیادی روایت کرده است و عده ای از تابعین از او احادیث و روایت نقل کرده اند. میمون بن مهران نقل کرد به ام درداء گفتم: چیزی از پیامبر(ص) شنیده ای و آن را به یاد داری؟ ام درداء گفت: یک روز به حضور پیامبر(ص) وارد شدم و ایشان در حالی که نشسته بود، فرمود: «ما یوضع فی المیزان اثقل من خلق الحسن[55]؛ هیچ چیز در ترازوی اعمال بهتر و سنگین تر از اخلاق نیکو و خوب نیست».
 
طلحة بن عبدالله می گوید: از ام درداء شنیدم که از رسول خدا(ص) روایت می کرد که فرمود: هر دعایی که انسان پشت سر برادر مؤمن خود انجام دهد، در حق او مستجاب می گردد، [در حالی که] فرشتة الهی که مأمور رسیدگی به دعاهاست، می گوید: خودت به این خواسته خواهی رسید و مانند آن برادر بزرگوار حاجت روا خواهی شد».[56]  غزیه، مبلّغ و مروّج دین
 
 غزیه دختر جابر بن حکیم از قبیلة قریش از طایفة بنی عامر بود. او در مکه اسلام آورد،[57] پنهانی و آشکارا زنان قریش را به مکتب اسلام دعوت کرده و در راه ارشاد و هدایت افکار عمومی رنج ها ی زیادی را متحمل شد. مأموران مخفی کفار او را دستگیر و بر شتر برهنه سوار کردند و سه شبانه روز بدون آب و غذا نگه داشتند، ولی غزیه از ایمان راسخ خود دست برنداشت. دشمنان اسلام تصمیم گرفتند که وی را به جای دیگری ببرند و با آزار و شکنجة بیشتر، روحیة او را تضعیف کنند تا از اسلام دست بردارد. در مسیر حرکت چنان بیابان گرم و سوزان بود که جان را سخت می سوزاند. مأموران طی هر قسمتی از راه به استراحت می پرداختند و آب می نوشیدند و او را به همان حال رها می کردند. غزیه در زیر آفتاب سوزان از سوز تشنگی می سوخت، ولی سوز عطش و سختی راه از ایمان و عقیدة راسخ او ذره ای نمی کاست. عاقبت لطف الهی شامل حال او شد و احساس کرد که مشکی آب از آسمان آمده و او از آن آب نوشید. وقتی مأموران غزیه را آن گونه دیدند، به سوی مشک های خود رفتند و دیدند که مشک های آنان پر است، انقلاب درونی پیدا کردند و گفتند: ای غزیه! گواهی می دهیم خدای تو خدای ماست.[58]  
غزیه از نمونه زنان عصر نبوی بود که با فرهنگ اعتقادی بت پرستان مکه به ستیز برخاست تا جایی که بزرگان مشرک تحمل فعالیت تبلیغی او را نداشتند؛ از این رو از زادگاهش تبعید کردند و او با صبر و ایمان راسخ به خدا، در میان راه باعث تحول درونی و اعتقاد مأموران به یکتاپرستی شد.
ام سلیم و اسلام همسر در عوض صداق
 
ام سلیم نمونة دیگری از زنان عصر نبوی است که با تربیت دینی و آگاهی از ارزش های اسلامی در امر ازدواج به مبارزه با فرهنگ مسلط جامعه برخاست و صداق و مهریة ازدواج خود را اسلام آوردن خواستگار خود قرار داد. ام سلیم دختر ملحان بن خالد انصاری که نامش را سهله یا رمصیاء گفته اند، مادر انس بن مالک خدمتگزار و صحابی معروف پیامبر بزرگ اسلام بود.[59] در روزگار جاهلیت و پیش از اسلام، زن مالک بن نضیر بود که با مسلمان شدنش، مالک از او ناراحت شد و به شام رفت و همان جا درگذشت. ام سلیم زنی با ذوق و با استعداد و با دانش و بینش بود و مدتی را بی همسر زندگی کرد. مردی ثروتمند و سرمایه دار از فامیل خودش به نام ابوطلحه از او خواستگاری کرد. بعدها به ابوطلحة انصاری مشهور شد. ام سلیم به او گفت: چون در تو لیاقت و شایستگی می بینم، مایل به ازدواج با تو هستم؛ ولی مانع بزرگی سر راه ازدواج من با تو وجود دارد و آن این است که من مسلمانم و تو غیر مسلمان. سپس به نصیحت و هدایت او پرداخت و گفت: آخر این هم شد دین؟ خدایی که از زمین می روید و به دست شما ساخته می شود و بعد آن را برای پخت و غیره سوزانده می شود، قابل پرستش و نیایش و سجده است؟ واقعا شرم آور است که انسان بر تخته چوبی سجده کند! این را بدان اگر تو مسلمان شوی، اسلام آوردن تو می تواند مهریه و صداق من باشد و بدون اینکه از تو درهم و دیناری دریافت کنم، همسری تو را می پذیرم. گفتگوی ام سلیم و سخنان متین و مستدل او در ابو طلحه اثر گذاشت و باعث ایمان آوردن وی شد.[60] ام سلیم از زنان با شهامت و دلیری بود که در جنگ حنین در حالی که باردار بود، شمشیری به کمر بسته و از جبهة حق علیه باطل پشتیبانی می کرد. وی یکی از یاران و محدثین احادیث پیامبر(ص) بود.[61] زینب عطاره، پرسشگر عظمت الهی
 
زینب عطاره نمونه ای دیگر در عصر نبوی و تربیت شدة فرهنگ اعتقادی جامعة نبوی که با سؤالات خود پیرامون توحید و خداشناسی از رسول خدا(ص)، جلوة دیگری از حضور زنان را در عرصة فرهنگ و تفکر و اندیشه را به نمایش گذارد. زینب عطاره به خرید و فروش لوازم آرایش زنان اشتغال داشت. روزی به خانة پیامبر نزد همسران و دختر پیامبر(ص) آمد. همسران پیامبر وسایل لازم را از او خریداری می کردند. رسول خدا(ص) بر آنان وارد شد و فرمود: هر گاه تو به خانة ما می آیی خانة ما پر از بوی عطر می شود. زینب عرض کرد: یا رسول الله! خانة شما به بوی شما خوشبو تر است. پیامبر(ص) در مورد کار و خرید و فروش او را راهنمایی کرد. زینب گفت: یا رسول الله! من در مورد شغلم نزد شما نیامده ام؛ بلکه آمده ام تا دربارة عظمت خداوند از شما سؤال کنم. او از چگونگی آفرینش جهان پرسید. رسول خدا(ص) نیز پاسخ او زا با تفسیر بیان فرمود و از ابتدای خلقت برایش سخن گفت.[62] ادامه دارد…
 
 
 
پی‌نوشت:
 
[1]. فرهنگ توصیفی روانشناسی اجتماعی، صلیبی، ژانست، ص79.
 
[2]. زمینة جامعه شناسی، آگ برن و نیم‌کوف، اقتباس، ا. ج. آریان پور، ص120.
 
[3]. در نگاه اول شاید به نظر آید حضور زنان در عرصة فرهنگی بر نگاه بر فرهنگ جاهلی متوقف نیست. ممکن است در بدو امر چنین به نظر آید، اما برای فهم اهمیت قضیه و آزادی عملی که زنان در عصر نبوی در این زمینه داشتند، نگاه به فرهنگ جاهلی قضیه را روشن‌‌تر و اهمیت آن را بهتر نشان می‌‌دهد.
 
[4]. السیرة النبویة، ابن‌کثیر، ج1، ص7.
 
[5]. انفال (8) : 35.
 
[6] تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، ص255.
 
[7]. السیرة النبویة، ص 63، الملل و النحل، شهرستانی، ج 2، ص 247، البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 2، ص88.
 
[8]. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ترجمه آرام و همکاران ، ج4، ص200.
 
[9]. فتوح البلدان، بلاذری، ص 457- 459.
 
[10]. المیزان، ج 2 ص 267.
 
[11]. موسوعة آل النبی(ص)، عایشه بنت الشاطی، ص435.
 
[12]. علق (96) : 5 ـ ‌1.
 
[13]. طبقات الکبری، محمدابن سعد، ج 2، ص22.
 
[14]. الحیاة، محمدرضا و محمد و علی حکیمی، ج 1 ص 3.
 
[15]. مستدرک الوسایل، ج 17، ص 249.
 
[16]. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر قرطبی، ج4، ص423.
 
[17]. شاید این اشکال به ذهن برسد که این سخن یک رویکرد نظری است و ارتباط چندانی به موضوع مسئله ندارد؛ اما همان‌گونه که پیش از این نیز گفته شد در این نوشتار درصدد صرفاً نگاه تاریخی و بیان حوادث تاریخی نیستم؛ بلکه درصدد ساختن یک نظریه‌ایم که حاصلش تأمین کنندة حضور و فعالیت زنان در بیرون از خانه و حضور در اجتماع اسلامی خویش باشد؛ آن‌هم مبتنی بر اندیشة قرآنی و رفتارهای نبوی. از این‌‌رو لازم بود هر فصل یا بخش‌‌های مهم آن با یک رویکرد نظری آغاز شود تا مباحث متناسب با آن پی‌‌ریزی شود.
 
[18]. طبقات‌الکبری، همان، ج 8 ص17.
 
[19]. همان، ج3 ص248؛ انساب‌‌الاشراف، بلاذری، ج1 ص156-181.
 
[20]. الامالی، محمدبن حسن طوسی، ج2، ص82.
 
[21]. طبقات الکبری، ج 1، ص 375؛ تاریخ طبری، ج2، ص225؛ انساب‌‌الاشراف، ج1، ص234.
 
[22]. طبقات الکبری، ج1 ص209.
 
[23]. طبقات الکبری، ج 1، ص351؛ تاریخ طبری، ابن جریر طبری، ج2، ص336.
 
[24]. تاریخ صدر اسلام، غلامحسین زرگری نژاد، از ص 292 ـ 288.
 
[25]. اعلام النساء، دخیل علی محمدعلی، ص 17.
 
[26]. توبة (9) : 49.
 
[27]. الاستیعاب، همان، تحقیق علی محمد معوض، عادل حمید عبدالموجود، ج4، ص 381- 382؛ اسدالغابة، همان، ج 5. ص437-438، الاصابة فی‌‌تمیزالصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 8 ص103؛ فضل‌‌الصحابه، احمدبن‌‌شبب‌‌النسایی، ص75 – 76.
 
[28]. اصول کافی، ج 1، ص 176؛ الاختصاص، ص 328 و 329.
 
[29]. اصول کافی، ج 1، ص 271؛ بصائر الدرجات، ص 319.
 
[30]. اصول کافی، ج 1، ص 241؛ بحارالانوار، ج 22، ص 546.
 
[31]. نهج الحیاة فرهنگ سخنان فاطمه(س)، محمد دشتی، ص 26، 168 و…
 
[32]. الایضاح، الفضل‌بن شاذان، ص 461،  الامامه و التبصره من الحیرة، ابن بابویه القمی، ص 12، نوادر المعجزات فی مناقب الائمه الهداه، الطبری، ص 109؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 389.
 
[33]. بلاغات‌‌النساء، ابی‌طاهر (ابی طیفور)، ص20- 12؛ کشف‌‌الغمة فی‌‌معرفة‌‌ الائمة، ص109؛ شرح نهج‌‌البلاغه، ابن ابی‌‌الحدید، ج 16 ص252- 249- 210.
 
[34]. بحارالانوار، ج 36، ص 353، احقاق‌‌الحق، حسینی مرعشی، ج 21، ص26.
 
[35]. دلایل‌‌الامامة، محمدبن‌‌جریر طبری، ص66؛ عوالم‌العلوم و ‌‌المعارف و الاحوال من الارباب و الاخبار و الاقوال، بحرانی اصفهانی، ج1، ص620.
 
[36]. بحارالانوار، ج 2، ص 3.
 
[37]. بحارالانوار، ج 43، ص 133.
 
[38]. بحارالأنوار، ج 43، ص 133.
 
[39]. طبقات‌الکبری، ج 8 ص 86-96؛ اسدالغابة، ص398؛ الاصابة فی تمیز الصحابة، ج8، ص342.
 
[40]. الإصابة فی تمییز الصحابة، همان.
 
[41]. پس از نبی‌‌اکرم(ص) نیز همیشه به خاندان نبوت عشق می‌‌ورزید و تعلق خاطر داشت و از حریم آنان دفاع می‌‌کرد. عمربن ابی‌‌سلمه از فرزندان نیک او بود که در رکاب امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل شرکت داشت. (اسدالغابة، ج 4، ص 79) نصایح خالصانه و خردمندانة‌‌ ام‌‌سلمه به عایشه و یادآوری سخنان پیامبر(ص) دربارة علی(ع) به هنگام حرکت عایشه از مکه به سوی بصره، جلوة‌‌ دیگری از ولایت امیرمؤمنان(ع) در سراسر وجود این بانوی بزرگ است. (شرح الاخبار فی فضایا الائمة الاطهار، قاضی نعمان، ج 1، 380- 379؛ الجمل، مفید، ص 128- 126؛ الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 243- 243) ام‌‌سلمه زنی با خرد و با کمال بود که پیامبر(ص) در صلح حدیبیه با او مشورت کرد. پس از آنکه صحابه از فرمان قربانی او سرپیچی کردند، ام‌سلمه به پیامبر(ص) عرض کرد: اگر شما قربانی را ذبح کنی، بقیه هم اطاعت می‌کنند. اخبار النساء فی کتاب الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ص 218ـ212.
 
[42]. الاصابة فی تمیز الصحابة، ج 8 ، ص405 ـ 406.
 
[43]. جامع‌البیان عن تأویل‌‌القرآن، طبری، ج 22، ص14ـ 15.
 
[44]. طبقات‌الکبری، ج 8، ص 264- 265؛ الاستیعاب، ج 4 ص 420، اسدالغابة، ج 4 ص 44؛  الاصابة، ج 8 ص 190.
 
[45] . همان‌.
 
[46]. طبقات‌الکبری، ج 8 ، ص 265، الاستیعاب، ج 2، ص 261؛ اسدالغابة، ج 4، ص 43.
 
[47]. الاصابة، ج 8 ، ص 22 ـ 21 .
 
[48]. الاستیعاب، ج 4، ص350؛ اسدالغابة، ج 5، ص 590؛ المیزان، ج 4 ص 350، الدرالمنثور، جلال‌الدین سیوطی، ج2، ص153.
 
[49]. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 21.
 
[50]. طبقات‌الکبری، ج 8 ، ص 259؛ اسدالغابة، ج 5، ص 409؛ کفایة‌الاصول، محمد کاظم خراسانی، ج1، بحث امر.
 
[51]. اسدالغابة، ج 5، ص 583؛ الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 390.
 
[52]. همان؛ اعلام النساء المومنات، ام علی مشکور، ص 154.
 
[53]. السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 340.
 
[54]. الاستیعاب، ج 4، ص499 و ج 5 ص 580؛ الإصابة فی تمیز الصحابة، همان، ج 4 ، ص296.
 
[55]. اسدالغابة، ج 5 ص 580؛ الاصابة فی تمیز الصحابة، ج 4، ص296.
 
[56]. اسدالغابة، ج 5، ص 581.
 
[57]. طبقات الکبری، ج 8، ص155؛ اسدالغابة،ج  5، ص 594؛ الاصابة فی تمیز الصحابة، ج 8، ص 415.
 
[58]. طبقات الکبری، همان، ج 8، ص 156ـ155.
 
[59]. طبقات‌الکبری، ج 8 ص 434ـ424؛ الاستیعاب، ج 4، ص494 ؛ اسدالغابة، ج 5 ص591؛ الاصابة فی تمیز الصحابة، ج 8، ص 144.
 
[60]. همان.
 
[61]. همان.
 
[62]. التوحید، صدوق، ص 276.
 
 

این خبر رو هم ببینید

«گل نساء» همچنان جایزه می گیرد

فیلم سینمایی «گل نساء» ساخته بلند کارگردان خوش آتیه و خوش ذوق کردستانی در سال …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *