_«یدالله بهزاد کرمانشاهی پس از طی دوران کودکی و گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به سال ۱۳۲۷خورشیدی، راهی تهران شد و در دانشکدۀ ادبیات به تحصیل پرداخت. در آنجا، از محضر استادانی بزرگ، همچون جلالالدین همایی، بدیعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، دکتر محمد معین، دکتر ذبیحالله صفا، دکتر پرویز ناتل خانلری و دیگر استادان دانشمند آن روزگارِ دانشگاه تهران، بهرهها برد و توشهها اندوخت.
به سال ۱۳۳۲به استخدام فرهنگ درآمد و در دبیرستانهای کرمانشاه به تدریس ادبیات پرداخت و شاگردانی پرورد که هرکدام از آنها امروز استادی توانا شدهاند و در سنگرهای گوناگون، خدمتگزار مردم بوده و هستند.
استاد بهزاد در جوانی به ورزشهای باستانی، وزنهبرداری و بسکتبال روی آورد. درکنار کلاس درس، مدتی هم مربی بسکتبال شد و با زحمت و تلاش فراوان توانست تیمهای وزنهبرداری و بسکتبال کرمانشاه را راهاندازی و آماده کند و به جوانان ورزشکار، علاوه بر فنون ورزشی، درس ایمان، اخلاق، ادب و انسانیت بدهد.
او همچنین شاگردان علاقهمند به روزنامهنگاری، نویسندگی، شاعری، خوشنویسی، نقاشی و کتابخوانی را زیر چتر حمایت خود گرفت و برای آنها کلاسهای فوقبرنامه میگذاشت و در تعلیم، آموزش و راهنمایی آنها کوشش فراوان میکرد. تا این اواخر، هنوز خطها، نقاشیها و برخی از روزنامههای دیواریِ آن سالهای دانشآموزان را چون یادگاری عزیز، نگهداری میکرد.
۲۷سال از عمر پربرکت او در خدمت به فرهنگ کرمانشاه و پرورش نسل جوان گذشت. در اوقات فراغت، وقتِ او به مطالعه، سرودن شعر و پرداختن به خوشنویسی سپری میشد.
او دانشمندی فرزانه، معلمی ادیب و شاعری توانا بود که علاوه بر شاعری، در هنر خوشنویسی دست داشت و از تعلیمات استادان بزرگ خوشنویسی کشور، همانند علیاکبر کاوه، حسن خطاط، محمدرضا اقبال، غلامحسین امیرخانی و شکستهنویس برجسته، یدالله کابلی خوانساری بهرهمند شدهبود.
وی با اکثر خوشنویسان و هنرمندان کرمانشاه، دوستی، محبت و روابط هنری و معنوی عمیقی داشت که از آن میان میتوان فقیه فاضل و هنرمند، حضرت آیتالله استاد سیدمرتضی نجومی را یاد کرد.
استاد بهزاد، در تمام عمر پربار خود، وابسته به هیچ حزب، گروه و سازمانی نبود. او، به هیچ پست و مقامی تن درنداد و تا آخر عمر معلمی ساده و صادق باقی ماند و جز خدای بزرگ، در برابر صاحبان زر و زور و قدرتمندان متکبر، هیچگاه سر تسلیم فرودنیاورد.
ازنظر فکر و اندیشههای سیاسی و اجتماعی به سیره و راه و روش مولایش علی (ع) عمل میکرد و همواره یار مظلوم و دشمن ظالم بود و میسرود:
نام زیبای تو شد ورد زبانم، یاعلی
تا به دفع هر غمی بخشد توانم، یاعلی
در دل از مهر تو دارم آفتابی، نیست غم
اختری گر نیست در هفتآسمانم، یاعلی
در جوانی، به نهضت آزادی ایران و مبارزات جانانۀ دکتر محمد مصدق و یارانش با استعمارگران خارجی و مستبدان داخلی دل بستهبود و این علاقه تا آخر عمر در دل و جانش میجوشید. او همواره آبادی، آزادی و سرافرازی وطنش را بسیار دوست میداشت و با تمام وجود میگفت:
در میان آتش و خون ای وطن، من با توام
ور بباید گفت ترک جان و تن، من با توام
نیست جز گر روز شادی بهرۀ رندان شود
خوان رنگین تو، در روز محن، من با توام
مرگ هم پیوند ما را نگسلد از هم، که باز
در دل گور و در آغوش کفن، من با توام
ترک مادر کی تواند گفت فرزند شریف
ای گرامی مادر من، ای وطن، من با توام
از میان شعرا و دانشمندان معاصر ایران، بیش از همه با استادان سخن، محمدحسین شهریار، کریم امیری فیروزکوهی، حبیب یغمایی، دکتر پرویز ناتل خانلری، ایرج افشار، محمود فرخ، مهدی اخوان ثالث، محمد قهرمان، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، باقرزادهبقا، نوید، قدسی، سهی و کمال خراسانی، و از همشهریان خود با بسیاری از شاعران، نویسندگان، هنرمندان، فضلا و پژوهشگران کرمانشاهی، دوستی، انس و الفت و ارادت مخصوص داشت، که بهعنوان نمونه میتوان از جلیلی بیدار، کیوان سمیعی، نواب صفا، خانبابا جیحونی، علیاشرف نوبتی (پرتو)، جلیل قریشیزاده (وفا)، مسعود مشکینپوش و بسیاری از دوستان و سروران بزرگ نام برد.
استاد بهزاد، مطالعات عمیقی در شعر و ادب فارسی و عربی داشت و همواره در عرفان، فلسفه، هنر و ایرانشناسی، مطالعه، پژوهش و جستجو میکرد.
در این زمینهها، شاید کتابخانۀ عظیم و پربار او در غرب کشور، منحصربهفرد باشد.او اگرچه شاعری ادیب و هنرمندی برجسته، وارسته، خلوتنشین و بی ادعا بود، ولی برخلاف نظر برخی معاصران، منزوی و دور از اجتماع نبود زیرا که او با دوستان صمیمی قدیم همچنین با جوانان شاعر و هنرمند، نشستوبرخاست میکرد و از معاشرت با این عزیزان لذت میبرد و به شکلهای گوناگون، پناهگاه، راهنما و مشکلگشای همگان بود.
در شعر بیشتر به سبک خراسانی و قصیدهسرایان بزرگ آن سبک، سخنوری میکرد ولی به سبکهای عراقی، هندی ـ اصفهانی یا «طرز نو» و مضمونسازیها و باریک اندیشیهای صائب تبریزی و پیروانش نیز توجه خاص داشت؛ و علاوه بر قصیدههای بلند و محکم، غزلهای پرشور و حال، قطعهها، مثنویها، رباعیها، دوبیتیها و شعر نو، به شیوۀ نیما یوشیج و اخوان ثالث، اشعار فراوانی سروده و آثار گرانبهایی پدید آوردهاست که هر کدام از آنها، فکر و مضمون تازهای دارند و اندیشه و پیام انسانی و اخلاقی را به انسان میرسانند.
مضامین اشعارش متنوع و بیشتر عاشقانه، عرفانی، اخلاقی، اجتماعی و شعرهای تند انتقادی در زمان خفقان رژیم ستمشاهی است.
این شاعر دانشمند حدود ده هزار بیت شعر نغز، لطیف و استوار که تنهایک دهم آنها به صورت گزیده اشعار «گلی بیرنگ» چاپ و منتشر شده است، مجموعه دیگری به نام یادگار مهر در دست چاپ است که ان شا الله به زودی منتشر میشود.
تواضع و بی ادعایی آن بزرگوار در انتخاب عنوان نخستین گزیده اشعارش، برای همگان آشکار است که ایشان شعرهای دلپذیر خود را که چون گلهای زیباو خوش رنگ و بو، زینت دهنده گلزار ادب این مرز و بوم است با شکسته نفسی تمام گل بیرنگی نامیدهاست.
یک جلد از کلیات چندجلدیِ اشعار منتشرنشدهاش شامل «اِخوانیات» و یک جلد دیگر آن، دربرگیرندۀ «اشعار محلی و کردی کرمانشاهیِ» اوست.
یکی دیگر از خدمات برجسته و ادبی ماندگار ادبی استاد بهزاد درزمینه ی شعر و پژوهش، تألیف تذکره مفصل یا جُنگ بزرگ کرمانشاه از عصر قاجار تا امروز است که در دو جلد تنظیم شدهاست.
مجموعههای خطی بسیاری از شعرای کرمانشاه را نیز جداگانه مدون و آمادۀ چاپ کردهبود که بهعنوان مثال میتوان از دیوانهای «نامی»، «بیدل»، «سلطان کلهر»، «اللهدوست سالک»، «بسمل»، و «محرم کرمانشاهی» نام برد.
برخی از اشعار استاد بهزاد، در سالهای دور (سالهای قبل از انقلاب)، آن هم بیشتر به وسیله دوستان و ارادتمندانش، در مجلههای وزین و ارزشمندی همچون یغما، سخن، آینده، صدف، جهان نو، نگین و غیره چاپ و منتشر شده است.
از ویژگیهای پسندیده آن استاد بزرگوار، اعتقادات عمیق دینی، وطن دوستی، پرهیز از خود نمایی، داشتن انصاف، وارستگی، مبارزه با ظلم و ریاکاری، بلند نظری، دستگیری از ناتوانان، لطف و محبت بیدریغ با دوستان، ارادتمندان و شاگردان بود.
همچنین به خانواده، بستگان و خواهران فرشته سیرت، بزرگوار و فداکارش که در تمام عمر، یار و یاورش بودند، علاقهای فوقالعاده داشت و در نهایت، تسلیم عارفانه اش در برابر پروردگار بود. مناعت طبع، وارستگی و بزرگواری استاد، مقولهای جداست که باید بیشتر از هر چیز مورد توجه باشد، یکی از آن موارد این است: پس از آنکه سال ۱۳۵۹به تقاضای خود از فرهنگ باز نشسته شد، نظر به مراتب فضل و دانشی که استاد شفیعی کدکنی و دیگر استادان دانشمند دانشگاه، در ایشان سراغ داشتند هر چند، اصرار کردند که تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه رازی کرمانشاه را بپذیرد، ضمن تشکر از لطف آنها، پیشنهادشان را قبول نمیکردند و پیوسته میفرمودند: «من بازنشسته شدهام و دیگر توان کاری ندارم.
مورد دیگر آنکه سال گذشته، قصیده پرشور و محکمی از او به نام «وطن من» با مطلع:
آباد بماناد، هماره وطن من
کز اوست سُرور دل و شور سخن من
بهوسیله دوستدارانش، در روزنامۀ اطلاعات چاپ شد. بدون اطلاع ایشان، آنرا در جشنواره فجر شرکت دادند که بههمراه شعر استاد مهدی اخوان ثالث تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم با رأی هیئت داوران، بهترین شعر معاصر دربارۀ ایران شناخته شد، ولی استاد بهزاد، مانند همیشه از پذیرفتن جایزه و وجه نقد سر باززدند و گفتند: «من برای وطنم شعر گفتهام و از هیچکس توقعی نداشته و ندارم.»
سرانجام، آن عقاب دورپرواز قلعه رفیع شعر و ادب و مردانگی، پس از طی دورۀ کوتاه بیماری، بهسبب ضعف جسمی، دعوت حق را لبیک گفت و در ساعت دو بامداد روز یکشنبه ششم فروردینماه سال ۱۳۸۶، روح پاکش به ملکوت اعلی پر کشید و یک دنیا شور و شوق و هنر و انسانیت در دل خاک آرمید.
خدایش بیامرزد و نام، یاد و آثارش جاودانه باد.
در ختم کلام نیز، چون آغاز مقال، شعر استاد بهزاد را میآوریم که گفت:
رسید از راه پیری چهره پُرگَرد
رهآورد وی انبانی غم و درد
عقابی را ز تیغ کوهساران
فرودآورد و مرغ خانگی کرد.
نظر مشاهیر شعر و ادب دربارۀ یدالله بهزاد
زندهیاد استاد شهریار در منظومۀ بلندشان در ذکر مفاخر ادب ایران آوردهاند:
برو «جلیلی» و «بهزاد» را به کرمانشاه
ببین که ماه ببینی به پشت ابر سیاه
زندهیاد محمود فرخ خراسانی در قصیدهای در پاسخ استاد بهزاد با مطلع:
پرسند اگر ز من که ز انواع نائبات
بر آدمی کدام زیان بیشتر کند
میفرمایند:
مقبول طبع مردم صاحبنظر شود
بهزاد اگر به چامه فرخ نظر کند
در شعر روی دست یدالله نیست دست
هر نکتهدان سزد سخن او ز بر کند
زندهیاد ابوالحسن ورزی مکاتیب شعریِ بسیاری با استاد بهزاد داشته و در تمامی آنها استاد را ستودهاند؛ ازجمله قصیدهای بلند با مطلع:
استاد شهرام ناظری چهره برجسته موسیقی سنتی ایران در باره استاد بهزاد می گوید: «در دوران نوجوانی که در دبیرستان پهلوی سابق در کرمانشاه به تحصیل اشتغال داشتم استاد بهزاد معلم ادبیات ما بودند. درمدرسه اعلام کردند: کسانی که هنری دارند به دفتر مراجعه کنند. یادم هست که خیلی از بچهها به دفترمدرسه رفته و خود را هنرمند معرفی کردند اما دراین میان یکی از معدود کسانی که از این کار امتناء ورزید من بودم. بعدها که استاد بهزاد متوجه صدا و طرز فکر و اطلاعات موسیقایی من شد گفت: عجب! آن روز همه خود را هنرمند معرفی کردند به غیر از شما و این نشان میدهد که شما از همه بهتر هستید و یک سعه صدر هنری دارید؛ یعنی استاد بهزاد اینچنین اخلاق و رفتاری را میپسندید و اهل قیل و قال نبودند و در تدریس هم بسیار جدی و سختگیر بودند، به گونهای که حتی درباره جدیبودن و سختگیریهای استاد بهزاد حکایتها و افسانههای زیادی درمیان شاگردانش مطرح است که نتیجه همین روش و منش متعالی این است که هیچکدام از شاگردانش بیتفاوت و سطح پایین با شعر و ادبیات فارسی برخورد نمیکنند و همگی نظرگاهی ریشهای به ادبیات و فرهنگ ایرانی دارند.»
***
رضا موزونی پژوهشگر، نویسنده و شاعر امروز می گوید: «در طول دهه ها و قرن ها شاعران زیادی می آیند می روند .برخی چون برف متعلق به همان فصل خویشند و برخی چون درخت اند؛ ریشه دار و ماندگار !. استاد بهزاد «سرگُل» شعرای زمانه ی خویش بود و امروز هم ما نتوانسته ایم این شاعر خوب را آن گونه که شایسته ی اوست، بشناسیم و بشناسانیم.شعر بهزاد شعری استخوان دار و فخیم و اندیشه ورز است .شعر چند لایه که هر کس فراخور درک خویش به لایه های آن دست می یابد .غزل های ناب و زیبای او و رباعی های محکم اش هنوز در باغستان ادب جایی ویژه دارند و دوبیتی هایی که لطافتی عجیب دارند :
تویی آن گل که دست باغبانت / به تر دستی در این گلشن نهاده ست
به کار او جز این عیبی نبینم / که در آغوش من جایت نداده ست
این مدرس دانشگاه لایه ای دیگر از شخصیت ادبی استاد بهزاد ایوانی کلهر را بازگشایی می کند و می گوید:«در حوزه شعر کردی هم طبع آزمایی کرده و اگر چه کم اما یادگاران اندک او هم در این حوزه شنیدنی هستند .
ناوم وه قیامت عوض ناو ت ئیوشیم / تا گشت گنایل ت بنویسن و حساوم .
نویسنده ی «ترانه های سرزمین مادری» در پایان می گوید: درک شعر و دنیای بهزاد فرصتی فراخ می طلبد وبقول خودش:مدعی راه نیابد به جهان من و تو / گرچه پیداست به هر جای نشان من وتو
***
بابک دولتی غزلسرای موفق امروز درباره این چهره نامور کرمانشاهی می گوید:«استاد بهزاد را نمی شود به مولفه ی خاصی محدود کرد.اگر فقط بهزاد را با شعر های فخیم با عطر و بوی خراسانی معرفی کنیم،او را نشناخته ایم.استاد بهزاد یک مجموعه است.مجموعه ای که شخصیت کاریزماتیک ایشان بر دیگر مشخصه ها بیشتر به چشم می آید: دانش ادبی، شغل معلمی، تیپ شخصیتی خاص، منش خاص او در تقابل با سیاست و شعر فخیم. اما کوتاه و مختصر می شود گفت:استاد بهزاد کوهی از غرور بود.غروری ستودنی…
***
امرالله عظیمی شاعر و مدرس دانشگاه درباره شخصیت استاد بهزاد نگاهی متفاوت دارد:« همیشه برایم به عنوان یک کرمانشاهی و علاقمند شعر جالب و غرور انگیز بود که یدالله بهزاد همواره مورد احترام رهبری بود چنانچه در دیدارهای مرسوم شاعران در نیمه ماه رمضان همواره از شاعران کرمانشاهی ،سراغ یدالله بهزاد را می گرفتند و این نشان از شخصیت والا و مهم بهزاد در تاثیر گذاری بر ادبیات و شعر ایران و نه فقط کرمانشاه داشت شاید بیشترین مولفه ای که در شعر بهزاد نمایان بود جایگاه وطن و کرمانشاه است که همواره در شعر های ایشان از جان گرامی تر داشته شده است.»
وی با ذکر این دوبیتی از استاد بهزاد « به ستواری و سختی رشک پولاد/ به راه عشق سرها داده برباد / قرین بیستون همسنگ فرهاد / زکرمانشاهیان یاد اینچنین باد،» می افزاید: « سرزمین کرمانشاه و آثار باستانی و مردمانش را در این شعر کوتاه به زیبایی و آنگونه که هست معرفی شده است.»
در سالگشت این چهره ی ارزنده ی ادبی، به یاد می آوریم که عرصه ادبیات باید از مفلسی و تملق رها شود و درس بزرگ این ادیب کرمانشاهی را دوباره تکرار می کنیم که : «سر برای هیچ ناچیزی خم نکرد» به راستی که مَرد آزاده ی شعر کرمانشاه بود.
هر نهالی که به گلزار تو دیدم، بهزاد
غنچۀ مهر و وفا داشت که چیدم، بهزاد
زندهیاد امیری فیروزکوهی در نامهای به استاد بهزاد مینویسد:
قصیدۀ غَرّای «خراسانیها» را بهکرات از مجلۀ یغما و نامۀ آزادی مشهد مقدس خوانده و لذتها بردم و در بسیاری از محافل به ذکر فضائل آن عزیز رَطباللّسان شدم.
***عاقبت استاد بهزاد در ششم فروردین ماه سال ۱۳۸۶ در شهر کرمانشاه به ابدیت پیوست.
کد مطلب: ۱۰۳۷۶۷ | تاريخ: ۱۳۹۵/۱/۱۸ | ساعت: ۱۲ : ۴۷

استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی، ستاره ای در آسمان فرهنگ و ادب
سرویس فرهنگ و هنر- «یدالله بهزاد کرمانشاهی فرزند مرحوم حسین ایوانی، در نیمۀ بهمنماه ۱۳۰۴ خورشیدی در کرمانشاه پا به عرصۀ وجود گذاشت
شناسه خبر : 19659