به مناسبت سالروز آتش سوزی مدرسه شین آباد؛ “از زخمهای کهنه شین آباد تا رویاهای سوخته در آتش”

15آذرماه دو سال قبل، در چنین روزی مدرسه ابتدایی شین آباد و ماجرای سوختن دخترکانش تیتر اول همه روزنامه ها و صفحه های خبری شد

شین آباد…..15 آذرماه 91….. ساعت 8 صبح ….. دبستان دخترانه ابتدایی انقلاب اسلامی……..کلاس سوم ابتدایی و آتش و دود خاکستر و قربانی…..وداع همیشگی سیران و ساریا
15آذرماه دو سال قبل، در چنین روزی مدرسه ابتدایی شین آباد و ماجرای سوختن دخترکانش تیتر اول همه روزنامه ها و صفحه های خبری شد.
در آن روز شاید کمتر کسی در کشور و حتی در جهان با نام “شین آباد” آشنا بود، اما صبح روز حادثه و ماجرای تلخ آتش سوزی دبستان دخترانه انقلاب اسلامی “شین آباد” نام این روستا را برای مدتها ورد هر زبانی کرده بود.
 دیگر برای کسی مهم نبود “شین آباد” کجای این کره خاکی قرار دارد، تصاویر معصومیت این کودکان کافی بود تا ذهن و فکر هر بیننده و شنونده ای را در هر نقطه ای از جهان معطوف حادثه  تلخ “شین آباد” کند.
پس از گذشت دو سال از این حادثه، متاسفانه هنوز هم لبخند با چهره این دانش آموزان بیگانه بوده و تنها برای لحظاتی در قاب عکسها میتوان خنده را در جسم بی روح آنان مشاهد کرد.
این ماجرا برای بسیاری از آنان که میتوانستند در زمان مناسب خود جلوی این گونه حوادث را بگیرند ، دست آویزی شد تا خود را از نردبان این دانش آموزان بالا بکشند و با متهم کردن چهره های دیگران خود را از دادگاه عدل این دانش اموزان تبرئه کنند.
موضوع “شین آباد” و سوختن دخترانش در بسیاری از لحظات نه تنها سر سوزنی اشک احساس و انسانیت بعضی ها را در نیاورد بلکه باعث شد تا تریبونهایی بسازند و از منبر آن این گونه حوادث را امری عادی قلمداد کنند و با توجیه های غیر منطقی خود صورت مسئله را پاک نموده و توپ را در زمین دیگران بیندازند.
تلخی متهم کردن این عزیزان و خانواده های داغدار آنان به سوء استفاده های مختلف از این حادثه و اینکه اگر این اتفاق نمی افتاد شاید هیچ کدام از آنها شهرهایی نظیر اصفهان، تهران، شیراز و یا مشهد را در خواب هم نمی دیدند، کمتر از خود سوختن در شعله های آتش نیست.
وعده های مسئولان و تعهدهای آنان در روزهای اول حادثه باعث شد تا همه اولیاء و دانش آموزان از مجرای قانونی وارد ماجرای ناخواسته ای شوند که آن را محصول تقدیر الهی می دانستند اما همگان انتظار داشتند تا به بهترین شکل ممکن با این قضیه برخورد شود و مسئولان مربوطه و دخیل در این ماجرا بدون لحظه ای مکث کرسی مسئولیت را رها سازند و به نشانه احترام حتی برای مدتی با دنیای پست و مقام خداحافظی کنند اما در عمل نه تنها این امر اتفاق نیفتاد بلکه با کمال شجاعت در پشت تریبونها به دفاع از عملکرد خود و زیر مجموعه خویش پرداختند و سیستم بی زبان گرمایش بخاری کلاس را مقصر اصلی معرفی کردند، چون یقین داشتند تنها وسیله ای که زبان دفاع از خود ندارد همان بخاری گوشه کلاس است .
روزها از این حادثه تلخ می گذرد و هنوز هم افرادی بر سر پرداخت میزان حق و حقوق این دانش آموزان کشمکش دارند، آنها در دنیای خود فکر می کنند کم و زیاد کردن حق و حقوق آنان می تواند شادی گم شده این عزیزان را به آنها بازگرداند.
غافل از اینکه با کمترین هزینه و شاید با یک درصد هزینه های امروزی می توانستند مانع بروز این حادثه تلخ و ناگوار باشند.
امروز “شین آباد” و آرزوهای دانش آموزان کلاس سوم ابتدایی سال 1391 هجری شمسی کمی بزرگتر از دو سال قبل شده است آنها کم کم یاد گرفته اند که مگر به اجبار وگرنه دیگر سراغ آیینه را نگیرند و دوست دارند چهرهای خود را بیشتر دیگران ببیند تا خودشان.
 باید برای آینده این عزیزان و رویاهای کودکانه اشان نقشه های بزرگی کشید، مشکلات درمانی، آموزشی، اشتغال، ازدواج و همه و همه دردهای هستند که باید درمان شوند اما برای رسیدن به این درمان چاره ای باید اندیشید که اگر کمی دیرتر آستینها بالا زده شود مطمئن باشیم دیر خواهد شد به همین سادگی…..
حرفهای ما هنوز نا تمام…….
تا نگاه می کنی وقت رفتن است…….
باز هم همان حکایت همیشگی…..
پیش از آنکه باخبر شوی                                 لحظه عزیمت تو نزدیک است
آه … ای دریغ و حسرت همیشگی……     ناگهان چقدر زود دیر می شود …….
 
عثمان حسن زاده – 15 اذرماه 1393
 
کد مطلب: 74633  |  تاريخ: ۱۳۹۳/۹/۱۵  |  ساعت: ۱۰ : ۰

این خبر رو هم ببینید

نگاهی به مشکلات یک هنر اقلیمی در گفت و گو با صابر محمودی، هنرمند نازک کار اهل سنندج؛ نازک کاری را به رسمیت بشناسید/حتی یک صندوق حمایتی نداریم

صابر محمودی از جمله هنرمندان اهل سنندج است که هنر نازک کاری نسل به نسل …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *