بندهی خدای رحمان، کنز صدق و یقینی
در سالهای چندان دوری سرزمینی بود به نام ایران. مهد تمدن مشهور بود به سرزمین دلیران. اهریمن شاه شد، مهد شیرمردانم عرفانم ویران شد. ای خدا روشنی روزم ز جور و ظلمت سیاه شد. سیاهی شب (وَاللّیْل اِذا یَخشی) تیره و تار شد. خورشید روشن در ابر سیاه پنهان شد. پاییز سختی در راه بود. باد سرد زلان میزد به جان. اوج ظلمت در شب تاریک. حق کند پایان. فلق شکافت سینهی شب را ای دوست. فجر صادق بگذرد ز سینهی ابر سیاه را ای دوست. عمر جور و ستم به سر رسید. آنگاه شیطان بزرگ به فریاد نرسید ای دوست. یخ ظلمت زتابش نور خورشید آب شد. گل و لاله مهد زمین بهر خیزش بی تاب شد. خون شهیدان وطنم یکپارچه گلستان شد. (والف بینَ قُلُوبِهِیم فاصبحتم بنعمته الاخوانا). زیمن دین محمد(ص) اقوام وطنم یک صدا شد.
سلام خدا به روح پاکت ای خمینی(ره) فجر آفرینی
بندهی خدای رحمان، کنز صدق و یقینی
چه خوش سرودن با نغمهی بلبلان
با شور و شوق امید به دلان
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
گل به گلستان کردستان آید
ز وحدت اقوام آیینهی دین مصطفی بودی
به فکر وحدت اسلام تقریب و همزیستی انسان بودی
مبلغ دین خدا بودی
مشعل فروزان راهنمای دوستی انسان بودی
فجر تو امسال در مولود مصطفی(ص) بود
این به اراده و لطف خدا احیای آئین دین مصطفی بود
تا که انقلاب تو به اسلام هست
امت اسلام به جان خریدار پیمان توهست
این رمز فجر صادق ۵۷ بود اقتدار تو
ای سید علی خامنهای حق تعالی نگاهدار تو
جاءالحق باطل رفتنی شد(ذَهَبَ الباطل)
ز این دیار خدایی باطل سرنگون شد
انقلاب آمد روشنی ز فجر صادق آمد
پیروزی ز مستضعفان عالم آمد
با تقدیم احترام / مختار فرجی